فیک کوک (ناخواسته)پارت۲۳
از زبان ا/ت
کمکم کرد از تخت اومدم پایین دمپایی های سفید بیمارستانی رو پوشیدم کج شده بودم میترسیدم اگه صاف وایستم دردم بگیره گفتم : پرستار دعوامون نکنه ؟
جونگ کوک که مثل همیشه بسیار خونسرد بود گفت : نه خیالت راحت باشه
رفتیم بیرون از اتاق یا خدا اینا کی هستن کلی مرده کت و شلوار پوش جلوی دره اتاق بودن با تعجب نگاشون کردم و روبه جونگ کوک گفتم : اینا چرا اینجان
گفت : بابات نگران شده و برای مراقبت از تو اینا رو فرستاده
آهانی گفتم و رفتیم سمت حیاط خلوت بود خیلی قشنگه حیاطش نشستیم روی صندلی سرم توی دستم بود
هوا سرده لپام و نوک دماغم از سرما قرمز شده بودن جونگ کوک دستم رو گرفت و گفت : دستت یخ زده
کتش رو درآورد و انداخت روی شونه هام وای لعنتی چه بوی خوبی هم میده .
گفت : ا/ت راستش من ماه بعد به طور کل از کره میرم میخوام قبلش کاری که در حقت کردم رو جبران کنم و با خیال راحت اینجا رو ترک کنم
نگاش کردم و بدون فکر کردن به چیزی گفتم : کجا میری ؟
نگام کرد و لبخند دندون نما اما تلخی زد و به صندلی تکیه داد و گفت : دارم میرم جایی که بزرگ شدم آمریکا از موقعی که اومدم کره روزگار با من نساخته
توی آمریکا بزرگ شده چه جالب ادامه داد: من هرکاری از دستم بر بیاد برای پیدا کردن پدر و مادرت برات انجام میدم
گفتم : میخوای اینطوری اعذاب وجدان نگیری.. خیلی خب باشه..بهتره برگردیم داخل بلند شدم با کمکش برگشتم توی اتاقم کتش هم به خودش پس دادم..یه ماه دیگه میره..میره یه جایی که کیلومتر ها از من فاصله داره چرا وقتی گفت میخوام برم یجوری شدم حس کردم بدترین خبر عمرم رو شنیدم ولی این بهتر بود که بره قبلش هم که قراره برای پیدا کردن پدر و مادرم کمکم کنه پس چی از این بهتر
کمکم کرد از تخت اومدم پایین دمپایی های سفید بیمارستانی رو پوشیدم کج شده بودم میترسیدم اگه صاف وایستم دردم بگیره گفتم : پرستار دعوامون نکنه ؟
جونگ کوک که مثل همیشه بسیار خونسرد بود گفت : نه خیالت راحت باشه
رفتیم بیرون از اتاق یا خدا اینا کی هستن کلی مرده کت و شلوار پوش جلوی دره اتاق بودن با تعجب نگاشون کردم و روبه جونگ کوک گفتم : اینا چرا اینجان
گفت : بابات نگران شده و برای مراقبت از تو اینا رو فرستاده
آهانی گفتم و رفتیم سمت حیاط خلوت بود خیلی قشنگه حیاطش نشستیم روی صندلی سرم توی دستم بود
هوا سرده لپام و نوک دماغم از سرما قرمز شده بودن جونگ کوک دستم رو گرفت و گفت : دستت یخ زده
کتش رو درآورد و انداخت روی شونه هام وای لعنتی چه بوی خوبی هم میده .
گفت : ا/ت راستش من ماه بعد به طور کل از کره میرم میخوام قبلش کاری که در حقت کردم رو جبران کنم و با خیال راحت اینجا رو ترک کنم
نگاش کردم و بدون فکر کردن به چیزی گفتم : کجا میری ؟
نگام کرد و لبخند دندون نما اما تلخی زد و به صندلی تکیه داد و گفت : دارم میرم جایی که بزرگ شدم آمریکا از موقعی که اومدم کره روزگار با من نساخته
توی آمریکا بزرگ شده چه جالب ادامه داد: من هرکاری از دستم بر بیاد برای پیدا کردن پدر و مادرت برات انجام میدم
گفتم : میخوای اینطوری اعذاب وجدان نگیری.. خیلی خب باشه..بهتره برگردیم داخل بلند شدم با کمکش برگشتم توی اتاقم کتش هم به خودش پس دادم..یه ماه دیگه میره..میره یه جایی که کیلومتر ها از من فاصله داره چرا وقتی گفت میخوام برم یجوری شدم حس کردم بدترین خبر عمرم رو شنیدم ولی این بهتر بود که بره قبلش هم که قراره برای پیدا کردن پدر و مادرم کمکم کنه پس چی از این بهتر
۱۳۳.۰k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.