عشق ارباب
پارت۲۱
ات: خوب جونگ کوک باید به مدت چهار روز غذا درست کنه و با هربار بدمزه درست کردن و خرابکاری یه روز اضاف میشه بدون کمک کسی
تهیونگ: چقدر خنده دار میشه فکر نکنم یاد داشته باشه نه جیمین
جیمین: اره فکر نکنم یاد داشته باشه منکه تابه حال ندیدم غذا درست کنه شاید نودل بتونه
جین: مطمئنی؟
جیمین: فکر کنم
ات: خوببب اقای جئون جونگ کوک شما باید به مدت چهار روز غذا درست کنی و روی کاناپه بخوابی
جیمین اروم توی گوشم گفت: اینکه جزء اونا نبود
ات: میدونم خودم اضافش کردم
جیمین: اوکی
ات: و اقای جئون جونگ کوک اگه هر بار که غذات بدمزه یا خرابکاری یا هرچیزی که قوانین زیر پا بزاره یه روز به تنبیهت اضافه میشه و نباید از کسی کمک بگیری و یه لباس هم من برات در نظر گرفتم و خودمم هر روز زیر نظرت میگیرم
کوک: ههه بشین تا به این چرت و پرتا انجام بدم
شوگا: نمیتونی انجام ندی چون شیش نفر میریزن سرت
کوک: اوکی (بی تفاوت)
همه رفتن بیرون کوک نفر اخر بود که گفت
کوک: دارم برات
ات: بای بای جئون یا ارباب (زبون در میورد و میخندید)
کوک رفت منم بلند شدم و رفتم از توی اتاق خمدتکارا یه لباس خدمتکار برداشتم فکر کنم اندازش باشه دیگه از این بزرگتر نداریم رفتم سمت جونگ کوک که توی پذیرایی نشسته بود
ات: بیا بپوش
کوک: چی اینو با همینا راحتم
ات: فکر کنم شوگا باید بیاد
کوک: اوکی هوفففف
رفت بعد چند دقیقه اومد بیرون خیلی خنده دار بود و من فقط میخندیدم
کوک: خوب چیکار کنم
ات: غذا خوشمزه درست کن
کوک: اوکی
رفت توی اشپز خونه و شروع کرد مدل گرفتن چاقو و مایتابه گرفتنش به کسی که اصلا اشپزی نکرده نمیخوره بعد یه ساعت غذا درست شد بوش که خوبه
همه رو صدا کردم خدمتکارا از تعجب شاخ در اورده بودن و به جونگ کوک میخندیدن فکر کنم بعد این سه روز دیگه جونگ کوک ابهتی نداشته باشه
همه اومدن و شروع کردیم به غذا خوردن واقعا خوشمزه بود همه تو هنگ بودن
کوک: خوب چطور بود
ات: قابل تحمله ولی بهتر از اینم میشه درست کرد
همه از حرفی که زدم تعجب کردن ولی منو شوگا خیلی شیطانی میخندیدیم
شوگا: اره ات راست میگه
کوک که از عصبانیت سرخ شده بود
کوک: پس نخورین
ات: اوکی ولی اگه من پاشم یه روز اضافه میشه حتی اگه شوگا یه بقیه بلند بشن
کوک: هرکی بلند شه کشتمش
شوگا: هعییی خیلی بی رحمانه حرف میزنی دوست ندارم اینجا باشممم
ات: اوهوم اصلا خوشم نیومد
کوک: شوگا عزیزم یکم نارنگی برات صبح خریدم
شوگا: رشوه خوبی بود اوکی من میشینم
کوک: بقیه میخوان بلند شن هرکی بلند نشه یه جایزه نقدی پیش من
ات: ولی من به پول و نارنگی علاقه ای ندارم چیکار کنیم خوب دیگه من میرم
میخواستم بلند شم که ....
ات: خوب جونگ کوک باید به مدت چهار روز غذا درست کنه و با هربار بدمزه درست کردن و خرابکاری یه روز اضاف میشه بدون کمک کسی
تهیونگ: چقدر خنده دار میشه فکر نکنم یاد داشته باشه نه جیمین
جیمین: اره فکر نکنم یاد داشته باشه منکه تابه حال ندیدم غذا درست کنه شاید نودل بتونه
جین: مطمئنی؟
جیمین: فکر کنم
ات: خوببب اقای جئون جونگ کوک شما باید به مدت چهار روز غذا درست کنی و روی کاناپه بخوابی
جیمین اروم توی گوشم گفت: اینکه جزء اونا نبود
ات: میدونم خودم اضافش کردم
جیمین: اوکی
ات: و اقای جئون جونگ کوک اگه هر بار که غذات بدمزه یا خرابکاری یا هرچیزی که قوانین زیر پا بزاره یه روز به تنبیهت اضافه میشه و نباید از کسی کمک بگیری و یه لباس هم من برات در نظر گرفتم و خودمم هر روز زیر نظرت میگیرم
کوک: ههه بشین تا به این چرت و پرتا انجام بدم
شوگا: نمیتونی انجام ندی چون شیش نفر میریزن سرت
کوک: اوکی (بی تفاوت)
همه رفتن بیرون کوک نفر اخر بود که گفت
کوک: دارم برات
ات: بای بای جئون یا ارباب (زبون در میورد و میخندید)
کوک رفت منم بلند شدم و رفتم از توی اتاق خمدتکارا یه لباس خدمتکار برداشتم فکر کنم اندازش باشه دیگه از این بزرگتر نداریم رفتم سمت جونگ کوک که توی پذیرایی نشسته بود
ات: بیا بپوش
کوک: چی اینو با همینا راحتم
ات: فکر کنم شوگا باید بیاد
کوک: اوکی هوفففف
رفت بعد چند دقیقه اومد بیرون خیلی خنده دار بود و من فقط میخندیدم
کوک: خوب چیکار کنم
ات: غذا خوشمزه درست کن
کوک: اوکی
رفت توی اشپز خونه و شروع کرد مدل گرفتن چاقو و مایتابه گرفتنش به کسی که اصلا اشپزی نکرده نمیخوره بعد یه ساعت غذا درست شد بوش که خوبه
همه رو صدا کردم خدمتکارا از تعجب شاخ در اورده بودن و به جونگ کوک میخندیدن فکر کنم بعد این سه روز دیگه جونگ کوک ابهتی نداشته باشه
همه اومدن و شروع کردیم به غذا خوردن واقعا خوشمزه بود همه تو هنگ بودن
کوک: خوب چطور بود
ات: قابل تحمله ولی بهتر از اینم میشه درست کرد
همه از حرفی که زدم تعجب کردن ولی منو شوگا خیلی شیطانی میخندیدیم
شوگا: اره ات راست میگه
کوک که از عصبانیت سرخ شده بود
کوک: پس نخورین
ات: اوکی ولی اگه من پاشم یه روز اضافه میشه حتی اگه شوگا یه بقیه بلند بشن
کوک: هرکی بلند شه کشتمش
شوگا: هعییی خیلی بی رحمانه حرف میزنی دوست ندارم اینجا باشممم
ات: اوهوم اصلا خوشم نیومد
کوک: شوگا عزیزم یکم نارنگی برات صبح خریدم
شوگا: رشوه خوبی بود اوکی من میشینم
کوک: بقیه میخوان بلند شن هرکی بلند نشه یه جایزه نقدی پیش من
ات: ولی من به پول و نارنگی علاقه ای ندارم چیکار کنیم خوب دیگه من میرم
میخواستم بلند شم که ....
۹.۹k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.