اسم رمان:زندگیم شده شبیه زندگی ستاره ها
اسم رمان:زندگیم شده شبیه زندگی ستاره ها
قسمت¹
اسم من ایملی هست من دختری هستم که خیلی امید داشتم که ایندم خوب میشه
یک روز زمستونی بود هوا خیلی سرد بود از شدت هوای سرد دمای هوا خیلی زیاد بود من در اتاقم بودم وای خیلی استرس دارم فردا اولین روز دانشگامه داشتم فکر میکردم که باید چه کار هایی انجام بدم که تو دانشگاه خوب باشم خلاصه رفتم داخل سالن و کنترل رو برداشتم یه فیلم نگاه کردم هعی از شدت بی حوصلگی بودم که یه دفعه رفیقم سنا زنگ زد))
سنا_ایملی زود لباس بپوش میخوام یچیزی بهت بگم
من:چی شده ؟
سنا_بیا تو حالا
خلاصه قطع کردم و رفتم به طرف خونه ی سنا هعی چقد امروز تو ی خیابون های پاریس دلگیر بود کنجکاو بودم که چی میخواد بهم بگه
قسمت¹
اسم من ایملی هست من دختری هستم که خیلی امید داشتم که ایندم خوب میشه
یک روز زمستونی بود هوا خیلی سرد بود از شدت هوای سرد دمای هوا خیلی زیاد بود من در اتاقم بودم وای خیلی استرس دارم فردا اولین روز دانشگامه داشتم فکر میکردم که باید چه کار هایی انجام بدم که تو دانشگاه خوب باشم خلاصه رفتم داخل سالن و کنترل رو برداشتم یه فیلم نگاه کردم هعی از شدت بی حوصلگی بودم که یه دفعه رفیقم سنا زنگ زد))
سنا_ایملی زود لباس بپوش میخوام یچیزی بهت بگم
من:چی شده ؟
سنا_بیا تو حالا
خلاصه قطع کردم و رفتم به طرف خونه ی سنا هعی چقد امروز تو ی خیابون های پاریس دلگیر بود کنجکاو بودم که چی میخواد بهم بگه
۳۰۳
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.