( یک روزی .. یک جایی ..بالاخره حسم رو بهت بیان میکنم )
( یک روزی .. یک جایی ..بالاخره حسم رو بهت بیان میکنم )
.
همه چی اماده بود ..نور پرداز ها ..افراد پشت صحنه و اسکرین های بزرگ ..هیاهو تمام فضای کنسرت رو در بر گرفته بود .. همه منتظر خواننده ی مورد علاقشون بودند تا روی استیج بیاد و سولویی که از خیلی وقت پیش بود اعلامش کرده بود رو اجرا کنه .. همه چی اوکی بود اما ..پسرک مضطرب و همچنین استرس داشت ..نمیدونست برای چیه ولی خب اگه با منطق سر و کله میزد ..واقعا منطقی بود که استرس داشته باشه .. همچونان در فکر فرو رفته بود تا با صدای یکی از استف ها قطار افکارش متوقف شدند ..
÷ سونگمین حاضری؟
_ بله ..حاضرم
÷خوبه پس تا دو دقیقه دیگه موزیک پلی میشه ..
( سری تکان داد و از روی مبل راحتی بلند شد ..استف ها و میکاپ ارتیست ها برای اخرین بار وضعیت لباس ها و همچنین میکاپش و چک کردند ..بعد از نشان دادن رضایت به سونگمین راهیه استیج کردنش ..
با ورودش به صحنه تمام جیغ و داد هایی که ذوق و خوشحالی ازشون پیدا بود به اوج خودشون رسیده بودند ..گرچه هنوز هم هیچی از اضطراب های سونگمین کم نشده بود پس ..با کشیدن نفس عمیقی به سمت میکروفون قدم برداشت ..لبخند از روی چهرش محو نمیشد ..خوشحال بود که این موقعیت بهش فرصت اینو داده بود تا بتونه غیر مستقیم به این اشاره کنه که چقدر عاشق دختری هستش که دخترک از عشق سونگمین نسبت به خودش بی خبره .. دوست داشت تو کنسرت ببینتش ولی خب دانشگاه این فرصت و بهش نمیداد پس بهش اصرار کرده بود حتما از طریق تلویزیون یا موبایل تماشاش کنه ..براش خیلی با ارزش بود که دخترک اونو تماشاش کنه مخصوصا زمانی که وقتش رسیده بود تا غیر مستقیم بهش اعتراف کنه ..)
بعد از گذشت چند ثانیه همگی در سکوت فرو رفتند و به فرد روی استیج خیره شدند .. سونگمین لب تر کرد و سر صحبت را باز کرد
_ اول از همه ..این اهنگ برای یک فرد خاصی نوشته شده ..فردی که خیلی وقته منو شیفته ی خودش کرده ..اما خودش نمیدونه ! خنده داره ولی خب میخوام با نواختن این موسیقی تمام عشقمو .. و علاقمو بهش بیان کنم ..(همگی تو شوک فرو رفته بودند اما از سر خوشحالی در کسری از ثانیه شروع به خوشحالی و هیاهو کردند .. سونگمین همینطور که به دوربین خیره شد کلام اخر رو قبل از شروع موسیقی به زبان اورد ..)
_ زمانش رسیده که ..بهش بگم که چقدر دوستش دارم و مطمئن باش ..یک روزی .. یک جایی ..بالاخره حسم رو بهت اعتراف میکنم ..
( بعد از اتمام حرف ساز ها شروع به رقصیدن کردند تا وقتی که ساز ها و صدای پسرک از نفس بیوفتن همچونان به دوربین خیره بود ..دوربینی که میدونست صدر در صد پشتش عشقش که خیلی وقته اسیر وجود و قلبش شده بود در حال تماشا ی اجرا هستش ..ولی کسی از اینده خبر نداره شاید ..یکی از همین روزا بهش اعتراف کرد و دخترک را از آن خودش کرد )
end
.
همه چی اماده بود ..نور پرداز ها ..افراد پشت صحنه و اسکرین های بزرگ ..هیاهو تمام فضای کنسرت رو در بر گرفته بود .. همه منتظر خواننده ی مورد علاقشون بودند تا روی استیج بیاد و سولویی که از خیلی وقت پیش بود اعلامش کرده بود رو اجرا کنه .. همه چی اوکی بود اما ..پسرک مضطرب و همچنین استرس داشت ..نمیدونست برای چیه ولی خب اگه با منطق سر و کله میزد ..واقعا منطقی بود که استرس داشته باشه .. همچونان در فکر فرو رفته بود تا با صدای یکی از استف ها قطار افکارش متوقف شدند ..
÷ سونگمین حاضری؟
_ بله ..حاضرم
÷خوبه پس تا دو دقیقه دیگه موزیک پلی میشه ..
( سری تکان داد و از روی مبل راحتی بلند شد ..استف ها و میکاپ ارتیست ها برای اخرین بار وضعیت لباس ها و همچنین میکاپش و چک کردند ..بعد از نشان دادن رضایت به سونگمین راهیه استیج کردنش ..
با ورودش به صحنه تمام جیغ و داد هایی که ذوق و خوشحالی ازشون پیدا بود به اوج خودشون رسیده بودند ..گرچه هنوز هم هیچی از اضطراب های سونگمین کم نشده بود پس ..با کشیدن نفس عمیقی به سمت میکروفون قدم برداشت ..لبخند از روی چهرش محو نمیشد ..خوشحال بود که این موقعیت بهش فرصت اینو داده بود تا بتونه غیر مستقیم به این اشاره کنه که چقدر عاشق دختری هستش که دخترک از عشق سونگمین نسبت به خودش بی خبره .. دوست داشت تو کنسرت ببینتش ولی خب دانشگاه این فرصت و بهش نمیداد پس بهش اصرار کرده بود حتما از طریق تلویزیون یا موبایل تماشاش کنه ..براش خیلی با ارزش بود که دخترک اونو تماشاش کنه مخصوصا زمانی که وقتش رسیده بود تا غیر مستقیم بهش اعتراف کنه ..)
بعد از گذشت چند ثانیه همگی در سکوت فرو رفتند و به فرد روی استیج خیره شدند .. سونگمین لب تر کرد و سر صحبت را باز کرد
_ اول از همه ..این اهنگ برای یک فرد خاصی نوشته شده ..فردی که خیلی وقته منو شیفته ی خودش کرده ..اما خودش نمیدونه ! خنده داره ولی خب میخوام با نواختن این موسیقی تمام عشقمو .. و علاقمو بهش بیان کنم ..(همگی تو شوک فرو رفته بودند اما از سر خوشحالی در کسری از ثانیه شروع به خوشحالی و هیاهو کردند .. سونگمین همینطور که به دوربین خیره شد کلام اخر رو قبل از شروع موسیقی به زبان اورد ..)
_ زمانش رسیده که ..بهش بگم که چقدر دوستش دارم و مطمئن باش ..یک روزی .. یک جایی ..بالاخره حسم رو بهت اعتراف میکنم ..
( بعد از اتمام حرف ساز ها شروع به رقصیدن کردند تا وقتی که ساز ها و صدای پسرک از نفس بیوفتن همچونان به دوربین خیره بود ..دوربینی که میدونست صدر در صد پشتش عشقش که خیلی وقته اسیر وجود و قلبش شده بود در حال تماشا ی اجرا هستش ..ولی کسی از اینده خبر نداره شاید ..یکی از همین روزا بهش اعتراف کرد و دخترک را از آن خودش کرد )
end
۶.۲k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.