«کی عاشقت شدم»💜
پارت سیزدهم
ته: عاااا خب اومدم لباس عوض کنم
ا.ت: خب بزا من عوض کنم بعد توعم عوض میکنی
ته: نخیر تو مثلاً الان دوست دخترمی
ا.ت: عاااا راس میگی خیلی خب ایشششش
ته: اخخخخخخخ خدا به من صبر بده اینو نخورم
لباساشونو عوض کردن و ته رفت روتخت ولو شد و ا.ت هم نشست که آرایشش رو پاک کنه
ته: ا.ت یه سوال ازت بپرسم
ا.ت: آره بپرس
ته: میگم تو در مورد برادرت چیزی میدونستی
ا.ت: نه نمیدونستم
ته: تاحالا بهش فکر کردی یه برادر بزرگ تر از خودت داشته باشی
ا.ت: نه فکر نکردم ولی احساس میکنم حس خیلی خوبی داره
رأسی تو پدر مادرت کجان
ته: عااااا خب من پدر و مادرم رو از دست دادم پدرم سکته کردو مادرم هم ناراحتی قلبی داشت وقتی من بچه بودم مردن کوک هم منو پیدا کرد و تا الان ازم مراقبت میکرد اون شبیه به بابا یاااا برادره بزرگ تره واسم
ا.ت: بلند شدم رفتم کنارش رو تخت نشستم: ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
ته یه نگاه بهم کردو خندید
ته: تو هیچ وقت منو ناراحت نکردیو نمیکنی
ا.ت: واخخخخ مافیای کیوت خدمی تو آخه بیا بغلم
ته رفت تو بغل پرنسس زندگیش و این بهش آرامش درونی میداد
ته: یه جور خیلی کیوت گفت : ا.تتتت میشه منو بغل کنی بعد بخوابیم
ا.ت: بخدا این کیوت بازیافت کار دست من میده هاااا
بعد ا.ت تهیونگو بغل کردو خوابیدن
صبح
ا.ت ویو
با احساس دستی روی شکمم بیدار شدم که دیدم تهیونگ منو محکم بغل کرده به طرز خیلی خیلی کیوتی خوابیده بود عین این بچه هاییی که عروسکشونو بغل میکنن و میخوایبن خوابیده بود
ا.ت: آخخخخ له شدم ته ولم کن
ته: نه نه نرو
ا.ت: ته داری خواب میبینی الان پرس میشم
ته: عااااا ا.ت بزا بخوابم
ا.ت: تهیونگ ولم کن الان به میشم بخدا
ته بلند شد و نشست : بخدا بگو دیگه بقیوشو بگو ببینم بگو دیگه
ا.ت تو دلش : یه فکری به سرم زد یزره کرم ریختن که عیبی نداره
ا.ت: بخدا میزنمتاااااا
ته: منو میخوای بزنی
ا.ت: گگگگگگ
ته: ینی من دستم به تو برسه دختره چش سفید وایسا الان میگیرمت
ا.ت در رفت و رفت پایین پشت آجوما قایم شد
ا.ت: آجومااا آجوماا کمک این میخواد منو بگیره
اجوما: چخبره چیکار میکنین مگه بچه آید
ته: تقصیر این بود
ا.ت: نه خیرم تقصیر خودشه میخواست کیوت نخوابه
ته: ا.............ت
ا.ت:هاااااااااااااااا
اجوما: خیلی خب الان همدیگرو بوس کنید باهم آشتی کنید
ته و ا.ت: هاااااااااااااااااااااااا
....................
عاااا اینم از این تمام دوستون دل م بای💜💙
ته: عاااا خب اومدم لباس عوض کنم
ا.ت: خب بزا من عوض کنم بعد توعم عوض میکنی
ته: نخیر تو مثلاً الان دوست دخترمی
ا.ت: عاااا راس میگی خیلی خب ایشششش
ته: اخخخخخخخ خدا به من صبر بده اینو نخورم
لباساشونو عوض کردن و ته رفت روتخت ولو شد و ا.ت هم نشست که آرایشش رو پاک کنه
ته: ا.ت یه سوال ازت بپرسم
ا.ت: آره بپرس
ته: میگم تو در مورد برادرت چیزی میدونستی
ا.ت: نه نمیدونستم
ته: تاحالا بهش فکر کردی یه برادر بزرگ تر از خودت داشته باشی
ا.ت: نه فکر نکردم ولی احساس میکنم حس خیلی خوبی داره
رأسی تو پدر مادرت کجان
ته: عااااا خب من پدر و مادرم رو از دست دادم پدرم سکته کردو مادرم هم ناراحتی قلبی داشت وقتی من بچه بودم مردن کوک هم منو پیدا کرد و تا الان ازم مراقبت میکرد اون شبیه به بابا یاااا برادره بزرگ تره واسم
ا.ت: بلند شدم رفتم کنارش رو تخت نشستم: ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
ته یه نگاه بهم کردو خندید
ته: تو هیچ وقت منو ناراحت نکردیو نمیکنی
ا.ت: واخخخخ مافیای کیوت خدمی تو آخه بیا بغلم
ته رفت تو بغل پرنسس زندگیش و این بهش آرامش درونی میداد
ته: یه جور خیلی کیوت گفت : ا.تتتت میشه منو بغل کنی بعد بخوابیم
ا.ت: بخدا این کیوت بازیافت کار دست من میده هاااا
بعد ا.ت تهیونگو بغل کردو خوابیدن
صبح
ا.ت ویو
با احساس دستی روی شکمم بیدار شدم که دیدم تهیونگ منو محکم بغل کرده به طرز خیلی خیلی کیوتی خوابیده بود عین این بچه هاییی که عروسکشونو بغل میکنن و میخوایبن خوابیده بود
ا.ت: آخخخخ له شدم ته ولم کن
ته: نه نه نرو
ا.ت: ته داری خواب میبینی الان پرس میشم
ته: عااااا ا.ت بزا بخوابم
ا.ت: تهیونگ ولم کن الان به میشم بخدا
ته بلند شد و نشست : بخدا بگو دیگه بقیوشو بگو ببینم بگو دیگه
ا.ت تو دلش : یه فکری به سرم زد یزره کرم ریختن که عیبی نداره
ا.ت: بخدا میزنمتاااااا
ته: منو میخوای بزنی
ا.ت: گگگگگگ
ته: ینی من دستم به تو برسه دختره چش سفید وایسا الان میگیرمت
ا.ت در رفت و رفت پایین پشت آجوما قایم شد
ا.ت: آجومااا آجوماا کمک این میخواد منو بگیره
اجوما: چخبره چیکار میکنین مگه بچه آید
ته: تقصیر این بود
ا.ت: نه خیرم تقصیر خودشه میخواست کیوت نخوابه
ته: ا.............ت
ا.ت:هاااااااااااااااا
اجوما: خیلی خب الان همدیگرو بوس کنید باهم آشتی کنید
ته و ا.ت: هاااااااااااااااااااااااا
....................
عاااا اینم از این تمام دوستون دل م بای💜💙
۸.۴k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.