Blood after blood p13
Blood after blood p13
خون پس از خون
(اینجا من رفتم جلوتر دیگه پارت قبلی میرن میبیننش و … )
[پرش زمانی به ۱ ماه بعد]
ویو تهیونگ
الان یک ماه میگذره که لیسا تو کما هست دل هممون خیلی براش تنگ شده دلمون برای اون مسخره بازیاش و دیوونه بازیاش تنگ شده
دلمون برای اون جک های با مزش که وقتی ناراحت بودیم خوشحالمون میکرد تنگ شده
دلمون برای بغل های گرم و ارامش بخشش تنگ شده و هزارتا دل تنگی دیگه
تهیونگ: لیسا تروخدا پاشو ببین هممون دل تنگتیم جنی هرشب گریه میکنه رزی دیوونه شده جیسو حالش گرفتس جونگکوک و جیمین جین ویونگیم دپرسن منم افسرده شدم تروخدا پاشو
تهیونگ سرشو میذاره رو دست لیسا و گریه میکنه
همون موقع ویو لیسا
با حس سردرد بدی تو سرم چشمامو باز کردم اولش تار میدیدم و بعد چندتا پلک همچی واضح شد سرم تکون دادم دیدم یکی با کله فر سرش رو دستمه میتونستم حدس بزنم کیه اره اون تهیونگه
با صدایی که از هه چاه درمیومد گفتم : تهیونگا
تهیونگ سرش اورد بالا و با لیسا که بهوش اومده بود روبه رو شد
تهیونگ : لیسا… لیسا بیدار شدی
تهیونگ با خوشحالی رفت جیسو رو صدا زد (جیسو تا اون موقع تو بیمارستان بود حالا کمکشون میکرد و اینا )
تهیونگ : نونا….نونااااا
جیسو : بله چیشده*با حالت گرفته*
تهیونگ : لیسا لیسا
جیسو : لیسا چی چیزی شد
تهیونگ : نه لیسا بهوش اومدهههه
جیسو : چییییییی * از خوشحال داد زد
تهیونگ : هیشششش اروم کر شدم
جیسو : ببخشید، واقعا بهوش اومده
تهیونگ : اهوم بریم پیشش
رفتن پیش لیسا
جیسو : لیسا حالت خوبه
لیسا : اونی اره خوبم حالم کاملا خوبه پس لطفااااا بریمم خونه
جیسو : باشه باشه تهیونگ برو کارای ترخیص لیسا انجام بده
تهیونگ : باش
[ ۱ ساعت بعد ]
جیسو ویو
لیسا بالاخره از کما اومد بیرون و خیلی خوشحالم دلم براش یزره شده بود
قرار شد بچه هارو سوپرایز کنیم
رسیدیم خونه
بالاخره این خونه قراره مثل قبل بشه قراره با دیوونه بازیا و خنده و قهقه های لیسا رنگ بگیره این خیلی خوبه
تهیونگ : خب فهمیدین دیگه باید چیکار کنیم دیگه
جیسو و لیسا : اره
لیسا : من میرم قایم میشم شماهم میرین با داد خنده و شادی داد هوار میکنید و اونارو سوپرایز میکنید
خب نقشه شروع شد …..
امیدوارم خشتون بیاد
خون پس از خون
(اینجا من رفتم جلوتر دیگه پارت قبلی میرن میبیننش و … )
[پرش زمانی به ۱ ماه بعد]
ویو تهیونگ
الان یک ماه میگذره که لیسا تو کما هست دل هممون خیلی براش تنگ شده دلمون برای اون مسخره بازیاش و دیوونه بازیاش تنگ شده
دلمون برای اون جک های با مزش که وقتی ناراحت بودیم خوشحالمون میکرد تنگ شده
دلمون برای بغل های گرم و ارامش بخشش تنگ شده و هزارتا دل تنگی دیگه
تهیونگ: لیسا تروخدا پاشو ببین هممون دل تنگتیم جنی هرشب گریه میکنه رزی دیوونه شده جیسو حالش گرفتس جونگکوک و جیمین جین ویونگیم دپرسن منم افسرده شدم تروخدا پاشو
تهیونگ سرشو میذاره رو دست لیسا و گریه میکنه
همون موقع ویو لیسا
با حس سردرد بدی تو سرم چشمامو باز کردم اولش تار میدیدم و بعد چندتا پلک همچی واضح شد سرم تکون دادم دیدم یکی با کله فر سرش رو دستمه میتونستم حدس بزنم کیه اره اون تهیونگه
با صدایی که از هه چاه درمیومد گفتم : تهیونگا
تهیونگ سرش اورد بالا و با لیسا که بهوش اومده بود روبه رو شد
تهیونگ : لیسا… لیسا بیدار شدی
تهیونگ با خوشحالی رفت جیسو رو صدا زد (جیسو تا اون موقع تو بیمارستان بود حالا کمکشون میکرد و اینا )
تهیونگ : نونا….نونااااا
جیسو : بله چیشده*با حالت گرفته*
تهیونگ : لیسا لیسا
جیسو : لیسا چی چیزی شد
تهیونگ : نه لیسا بهوش اومدهههه
جیسو : چییییییی * از خوشحال داد زد
تهیونگ : هیشششش اروم کر شدم
جیسو : ببخشید، واقعا بهوش اومده
تهیونگ : اهوم بریم پیشش
رفتن پیش لیسا
جیسو : لیسا حالت خوبه
لیسا : اونی اره خوبم حالم کاملا خوبه پس لطفااااا بریمم خونه
جیسو : باشه باشه تهیونگ برو کارای ترخیص لیسا انجام بده
تهیونگ : باش
[ ۱ ساعت بعد ]
جیسو ویو
لیسا بالاخره از کما اومد بیرون و خیلی خوشحالم دلم براش یزره شده بود
قرار شد بچه هارو سوپرایز کنیم
رسیدیم خونه
بالاخره این خونه قراره مثل قبل بشه قراره با دیوونه بازیا و خنده و قهقه های لیسا رنگ بگیره این خیلی خوبه
تهیونگ : خب فهمیدین دیگه باید چیکار کنیم دیگه
جیسو و لیسا : اره
لیسا : من میرم قایم میشم شماهم میرین با داد خنده و شادی داد هوار میکنید و اونارو سوپرایز میکنید
خب نقشه شروع شد …..
امیدوارم خشتون بیاد
۲.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.