P1اخرین لبخند
پارت 1
اخرین لبخند
----------------------------
همه در زندگی سختی های زیادی رو تحمل کردن ازشون گذشتن یا شکستن خوردن اما اونی برنده بازی زندگی و سرنوشت میشه که از سختی ها بگذره و منتقی و تنها باشه
سال 2022 4دسامبر
از خواب بیدار نه ذوقی داشت و نه هیجانی دست و صورتش رو شست
چیزی نخورد هودی و شلوار کارگو مشکیش رو جایگزین لباس های خوابش کرد از خونه بیرون هوا سرد و بارونی بود هدفون رو گذاشت و آهنگ رو پلی کرد مقصد مشخصی داشت در رستوران رو باز کرد ساعت 6:30رو نشون میداد همیشه اولین نفر می اومد و آخرین نفر می رفت البته امروز با بقیه روز ها متفاوت بود رشته مدیریت خونده بود اما از اونجایی که مخارجش زیاد بود باید سخت کار میکرد بعد از ظهر قرار بود برای مدیر برنامه شدن یکی از گروه های کیپاپ تست بده امیدی به قبول شدن نداشت ولی خب بلاخره بعد مدت ها کاری براش جور شده بود این میشد شروع یه آینده خوب شاید الان خوش شانس میبود که به جای خوابیدن پشت انباری رستوران یه اتاق کرایه کرده بود و اونجا زندگی میکرد تقریبا چند ماهی میشد که اونجا بود صندلی هارو بالای میز گذاشت و شروع به تی کشیدن کرد بعد چند مین کارش تموم شد صندلی ها رو دوباره پایین گذاشت ساعت 7:00بود رستوران ساعت 7:30باز میشد برای خودش قهوه ای درست کرد از بیرون شیشه هوای بارونی رو تماشا میکرد جرئه ای از قهوش رو خورد
این از پارت 1
حمایت؟
اخرین لبخند
----------------------------
همه در زندگی سختی های زیادی رو تحمل کردن ازشون گذشتن یا شکستن خوردن اما اونی برنده بازی زندگی و سرنوشت میشه که از سختی ها بگذره و منتقی و تنها باشه
سال 2022 4دسامبر
از خواب بیدار نه ذوقی داشت و نه هیجانی دست و صورتش رو شست
چیزی نخورد هودی و شلوار کارگو مشکیش رو جایگزین لباس های خوابش کرد از خونه بیرون هوا سرد و بارونی بود هدفون رو گذاشت و آهنگ رو پلی کرد مقصد مشخصی داشت در رستوران رو باز کرد ساعت 6:30رو نشون میداد همیشه اولین نفر می اومد و آخرین نفر می رفت البته امروز با بقیه روز ها متفاوت بود رشته مدیریت خونده بود اما از اونجایی که مخارجش زیاد بود باید سخت کار میکرد بعد از ظهر قرار بود برای مدیر برنامه شدن یکی از گروه های کیپاپ تست بده امیدی به قبول شدن نداشت ولی خب بلاخره بعد مدت ها کاری براش جور شده بود این میشد شروع یه آینده خوب شاید الان خوش شانس میبود که به جای خوابیدن پشت انباری رستوران یه اتاق کرایه کرده بود و اونجا زندگی میکرد تقریبا چند ماهی میشد که اونجا بود صندلی هارو بالای میز گذاشت و شروع به تی کشیدن کرد بعد چند مین کارش تموم شد صندلی ها رو دوباره پایین گذاشت ساعت 7:00بود رستوران ساعت 7:30باز میشد برای خودش قهوه ای درست کرد از بیرون شیشه هوای بارونی رو تماشا میکرد جرئه ای از قهوش رو خورد
این از پارت 1
حمایت؟
۸.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.