سفیران سلامت پارت ۶۱
#jin
وقتی رزی اینو گفت فوری دویدم
رفتم پیش جنی و جیسو
دیدم لیسا داره گریه میکنه
لیسا چیشده
لیسا:بیا ببین
ج....جیسو حالت خوبه
جیسو:جین من حالم خوبه فقط بریم بیمارستان حال جنی خوب نیست
جیسو از دست تو چندبار بهت گفتم وقتی حالت بد میشه بهم بگو اما تو چیکار کردی
خب بزار اول جنی رو ببرم توی ماشین تو رو باید خیلی با احتیاط ببرم
ژینا:خب جین جنی رو بقل کرد و گذاشت داخل ماشین
فوری دویدم جیسو رو بیارم
جیسو اروم باش الان بقلت میکنم
جیسو:نه جین خودم میتونم بیام
مطمعنی
جیسو:اره
#jisoo
داشتم راه میرفتم یه قدم رفتم نتونستم تحمل کنم
میخواستم بیوفتم که جین منو گرفت
جین:جیسو تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی
منو بقل کرد و نشستم روی صندلی
سر جنی رو گذاشتم روی پام
انقدر دل درد داشتم که حس میکردم اگه دستم رو بزارم روی شکمم دردش کم میشه
رسیدیم بیمارستان
جین:لطفا دوتا برانکارد بیارین
ژینا:خب دوتا برانکارد اوردن
پرستار:مشکلشون چیه؟؟
جین:زنم خون ریزی کرده
(مثلا جین چیزی به ذهنش نرسید به جنی بگه چیکارشه گفت خواهر زنم)
جین:ایشونم خواهر زنم هست حالش خوب بود اما بیهوش شده
و اینکه دستشم چسبیده به بخاری سوخته
پرستار:باشه شما منتظر بمونین
#jin
به خشکین شانس
اخه واقعا این زندگیه که خدا به ما داده
همش ناراحتی
اوووووف
وای یادم رفت به تهیونگ زنگ بزنم
الو تهیونگ
تهیونگ:الو جین خیر باشه کجایی
چیزه ما بیمارستانیم
تهیونگ با حالت نگرانی:چ...چیشده هیونگ چرا رفتین بیمارستان
حال جنی و جیسو بده
تهیونگ:چ...چی میگی جنی چش شده
منم خبر ندارم جنی بیهوش شده
جیسو هم خون ریزی کرده
تهیونگ:هیونگ کدوم بیمارستان هستین
ژینا:نمیدونم چه بیمارستانی بگم مثلا گفت
تهیونگ:الان خودمو میرسونم
همین جور نشسته بودم دیدم
پرستار ها دارن با عجله میدون
خانم پرستار مشکلی پیش اومده
پرستار:یکی از بیمارا نیاز به جراحی داره
باید دکتر رو بیاریم
کدومشون
پرستار:ببخشید وقت نداریم نمیتونم بیشتر از این بهتون اطلاع بدم
وقتی رزی اینو گفت فوری دویدم
رفتم پیش جنی و جیسو
دیدم لیسا داره گریه میکنه
لیسا چیشده
لیسا:بیا ببین
ج....جیسو حالت خوبه
جیسو:جین من حالم خوبه فقط بریم بیمارستان حال جنی خوب نیست
جیسو از دست تو چندبار بهت گفتم وقتی حالت بد میشه بهم بگو اما تو چیکار کردی
خب بزار اول جنی رو ببرم توی ماشین تو رو باید خیلی با احتیاط ببرم
ژینا:خب جین جنی رو بقل کرد و گذاشت داخل ماشین
فوری دویدم جیسو رو بیارم
جیسو اروم باش الان بقلت میکنم
جیسو:نه جین خودم میتونم بیام
مطمعنی
جیسو:اره
#jisoo
داشتم راه میرفتم یه قدم رفتم نتونستم تحمل کنم
میخواستم بیوفتم که جین منو گرفت
جین:جیسو تا کی میخوای اینجوری ادامه بدی
منو بقل کرد و نشستم روی صندلی
سر جنی رو گذاشتم روی پام
انقدر دل درد داشتم که حس میکردم اگه دستم رو بزارم روی شکمم دردش کم میشه
رسیدیم بیمارستان
جین:لطفا دوتا برانکارد بیارین
ژینا:خب دوتا برانکارد اوردن
پرستار:مشکلشون چیه؟؟
جین:زنم خون ریزی کرده
(مثلا جین چیزی به ذهنش نرسید به جنی بگه چیکارشه گفت خواهر زنم)
جین:ایشونم خواهر زنم هست حالش خوب بود اما بیهوش شده
و اینکه دستشم چسبیده به بخاری سوخته
پرستار:باشه شما منتظر بمونین
#jin
به خشکین شانس
اخه واقعا این زندگیه که خدا به ما داده
همش ناراحتی
اوووووف
وای یادم رفت به تهیونگ زنگ بزنم
الو تهیونگ
تهیونگ:الو جین خیر باشه کجایی
چیزه ما بیمارستانیم
تهیونگ با حالت نگرانی:چ...چیشده هیونگ چرا رفتین بیمارستان
حال جنی و جیسو بده
تهیونگ:چ...چی میگی جنی چش شده
منم خبر ندارم جنی بیهوش شده
جیسو هم خون ریزی کرده
تهیونگ:هیونگ کدوم بیمارستان هستین
ژینا:نمیدونم چه بیمارستانی بگم مثلا گفت
تهیونگ:الان خودمو میرسونم
همین جور نشسته بودم دیدم
پرستار ها دارن با عجله میدون
خانم پرستار مشکلی پیش اومده
پرستار:یکی از بیمارا نیاز به جراحی داره
باید دکتر رو بیاریم
کدومشون
پرستار:ببخشید وقت نداریم نمیتونم بیشتر از این بهتون اطلاع بدم
۱۵.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.