و بومممممم😂🥰
و بومممممم😂🥰
پارت ۱۷
که صدای این سوک از پشت در اتاق اجازه ورود خواست . که یانگ میانگ
گفت : بیا داخل .
این سوک با سینی که داخل اون خوراکی و چای سبز بود وارد شد . یانگ میانگسریع با دیدن این سوک بلند شد نزدیکش رفت بازو های این سوک و گرفت و به سر تا پاش نگاه کرد و
گفت : تو حالت خوبه ؟
این سوک با چشمانی معصوم و خجالت به یانگ میانگ نگاه کرد و
گفت : بله سرورم .
یانگ میانگ : خب من تمام اتفاق هایی که افتاده بود رو شنیدم اما تو به عنوان یک دختر تنها نباید همبنجوری میرفتی .!
این سوک : ببخشید که نگرانتون کردم سرورم .
یانگ میانگ : نه اشکال نداره .
لی یونگ که تعجب کرده و با عصبانیت
گفت : شما دوتا قرار میزارین ؟!
این سوک از خجالت سرشو پایین انداخت و هردو همزمان
گفتند : نه !
لی یونگ : اخه این همه نگرانی !!
یانگ میانگ سریع از این سوک فاصله گرفت و
گفت : خب اینکه ربطی نداره .
این سوک که از خجالت آب شده بود سریع سینی رو گذاشت و احترام گذاشت و بیرون رفت .
پشت در ایستاد دستش رو با نا امیدی روی قلبش گذاشت و به این فکر کرد که ارباب جوان به هیچ عنوان دوستش نداره .
لایک 🍍
فالو 🍌
کامنت 🍑
پارت ۱۷
که صدای این سوک از پشت در اتاق اجازه ورود خواست . که یانگ میانگ
گفت : بیا داخل .
این سوک با سینی که داخل اون خوراکی و چای سبز بود وارد شد . یانگ میانگسریع با دیدن این سوک بلند شد نزدیکش رفت بازو های این سوک و گرفت و به سر تا پاش نگاه کرد و
گفت : تو حالت خوبه ؟
این سوک با چشمانی معصوم و خجالت به یانگ میانگ نگاه کرد و
گفت : بله سرورم .
یانگ میانگ : خب من تمام اتفاق هایی که افتاده بود رو شنیدم اما تو به عنوان یک دختر تنها نباید همبنجوری میرفتی .!
این سوک : ببخشید که نگرانتون کردم سرورم .
یانگ میانگ : نه اشکال نداره .
لی یونگ که تعجب کرده و با عصبانیت
گفت : شما دوتا قرار میزارین ؟!
این سوک از خجالت سرشو پایین انداخت و هردو همزمان
گفتند : نه !
لی یونگ : اخه این همه نگرانی !!
یانگ میانگ سریع از این سوک فاصله گرفت و
گفت : خب اینکه ربطی نداره .
این سوک که از خجالت آب شده بود سریع سینی رو گذاشت و احترام گذاشت و بیرون رفت .
پشت در ایستاد دستش رو با نا امیدی روی قلبش گذاشت و به این فکر کرد که ارباب جوان به هیچ عنوان دوستش نداره .
لایک 🍍
فالو 🍌
کامنت 🍑
۱.۲k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.