ات
+یو.. نا
یونا: ات.. خیلی.. بدی.. تو بابامو... کشتی
+ولی.. کانگ... حقش بود بمیره(اسم بابای ناتنی ات جانگ بود؟)
یهو دیدم پسرا اومدن
یونگی: ات... چی شد...
دید یونا دستمه
برگشتم سمت یونا ک.. ه دیدم نفس نمی کشه
ات: یونا.. یوناا.... یونااااااا(هعی بلند تر میشه همراه با گریه)
یونا: ات.. خیلی.. بدی.. تو بابامو... کشتی
+ولی.. کانگ... حقش بود بمیره(اسم بابای ناتنی ات جانگ بود؟)
یهو دیدم پسرا اومدن
یونگی: ات... چی شد...
دید یونا دستمه
برگشتم سمت یونا ک.. ه دیدم نفس نمی کشه
ات: یونا.. یوناا.... یونااااااا(هعی بلند تر میشه همراه با گریه)
۲.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.