فیک تهیونگ پارت ۳۲
از زبان ا/ت
به میا گفتم : بیا اتاقامون رو عوض کنیم
خندید و گفت : نه نمیشه...اتفاقا خیلی خوبه که اتاقت روبهروی اتاقه عشقته
محکم زدم تو بازوش گفتم : هیششش ساکت الان میشنوه اصلا نخواستم برو ایششش
چمدونم رو برداشتم و رفتم اتاقم چمدون گذاشتم همونجا دمه در خودمم کفشام رو درآوردم پرت کردم یه طرف پریدم روی تخت وای چقدر خستمه
در همون حالت خوابم برد
( شب )
از زبان ا/ت
با صدای زنگ زدن گوشی از خواب بیدار شدم شب شده گوشیم زنگ میزنه برداشتم ببینم کیه آنسا بود
جواب دادم گفتم : الو گفت : سلامممم ا/ت میدونی چند بار زنگ زدم بهت کجاییی آخه گفتم : خواب بودم
گفت : بیا پایین زود شام قراره بریم بیرون
گفتم : وای خدا تنها نرینااا گم میشین صبر کنین منم بیام
مانتو سیاه بلند با شلوار سیاه لی گشاد پوشیدم شالمم سر کردم و بدو بدو رفتم پایین چون آسانسور یکم دیر اومد با پله ها رفتم برای همین نفس نفس میزدم .
بالاخره رفتیم یه رستوران خوب
نشستیم شام بخوریم سفارش دادیم و بالاخره خوردیم بعده شام قهوه اینا سفارش دادیم یه موسیقی فارسی غم انگیز پخش میشد .
در همین حین آنسا با تعجب از همگی پرسید تا حالا عاشق شدین ؟
همه به منو تهیونگ زُل زده بودن
منم چشمام درشت کردم و به همه نگاه کردم
جیمین گفت : ا/ت...اممم...تهیونگ...شما چیزی نمیخواین بگین
بغض کردم آنسا گفت : بگو دیگه ا/ت
به آنسا نگاه کردم بعد به پایین گفتم : خب..خب آره من یه بار تو عمرم عاشق شدم
آنسا بلافاصله بعد از حرفم گفت : کی اون کیه که عاشقشی و الان کجاست ؟
به تهیونگ نگاه کردم و با یه لبخند غمگین گفتم : خب... سرنوشت ما رو از هم جدا کرد...من دوسش داشتم عاشقش بودم...اما اون منو ندید
یهو تهیونگ گفت : شاید تو اون کسی بودی که ندیدیش و نادیده گرفتید ولش کردی و رفتی بدون اینکه به احساساتش توجه کنی
گفتم : من کاری نکردم..اون...منو فراموش کرده بود و یه آدم دیگه رو آورده بود تو زندگیش پس من دیگه هیچ ارزشی ندارم بلند شدم همونطور که به تهیونگ نگاه میکردم گفتم : من میرم
مینجا گفت : اما...
نزاشتم چیزی بگه فوراً اومدم بیرون از اونجا اولش میخواستم فراموش کنم اما اشکام نمیزاشتن و نباید... میریختن همه تو خیابون بهم نگاه میکردم که بالاخره رسیدم هتل رفتم طبقه بالا تو اتاقم درش رو بستم
رفتم نشستم روی زمین و به تخت تکیه دادم اینقدر ناراحت بودم که دلم نمیخواست فکر کردن بهش رو کنار بزارم
به میا گفتم : بیا اتاقامون رو عوض کنیم
خندید و گفت : نه نمیشه...اتفاقا خیلی خوبه که اتاقت روبهروی اتاقه عشقته
محکم زدم تو بازوش گفتم : هیششش ساکت الان میشنوه اصلا نخواستم برو ایششش
چمدونم رو برداشتم و رفتم اتاقم چمدون گذاشتم همونجا دمه در خودمم کفشام رو درآوردم پرت کردم یه طرف پریدم روی تخت وای چقدر خستمه
در همون حالت خوابم برد
( شب )
از زبان ا/ت
با صدای زنگ زدن گوشی از خواب بیدار شدم شب شده گوشیم زنگ میزنه برداشتم ببینم کیه آنسا بود
جواب دادم گفتم : الو گفت : سلامممم ا/ت میدونی چند بار زنگ زدم بهت کجاییی آخه گفتم : خواب بودم
گفت : بیا پایین زود شام قراره بریم بیرون
گفتم : وای خدا تنها نرینااا گم میشین صبر کنین منم بیام
مانتو سیاه بلند با شلوار سیاه لی گشاد پوشیدم شالمم سر کردم و بدو بدو رفتم پایین چون آسانسور یکم دیر اومد با پله ها رفتم برای همین نفس نفس میزدم .
بالاخره رفتیم یه رستوران خوب
نشستیم شام بخوریم سفارش دادیم و بالاخره خوردیم بعده شام قهوه اینا سفارش دادیم یه موسیقی فارسی غم انگیز پخش میشد .
در همین حین آنسا با تعجب از همگی پرسید تا حالا عاشق شدین ؟
همه به منو تهیونگ زُل زده بودن
منم چشمام درشت کردم و به همه نگاه کردم
جیمین گفت : ا/ت...اممم...تهیونگ...شما چیزی نمیخواین بگین
بغض کردم آنسا گفت : بگو دیگه ا/ت
به آنسا نگاه کردم بعد به پایین گفتم : خب..خب آره من یه بار تو عمرم عاشق شدم
آنسا بلافاصله بعد از حرفم گفت : کی اون کیه که عاشقشی و الان کجاست ؟
به تهیونگ نگاه کردم و با یه لبخند غمگین گفتم : خب... سرنوشت ما رو از هم جدا کرد...من دوسش داشتم عاشقش بودم...اما اون منو ندید
یهو تهیونگ گفت : شاید تو اون کسی بودی که ندیدیش و نادیده گرفتید ولش کردی و رفتی بدون اینکه به احساساتش توجه کنی
گفتم : من کاری نکردم..اون...منو فراموش کرده بود و یه آدم دیگه رو آورده بود تو زندگیش پس من دیگه هیچ ارزشی ندارم بلند شدم همونطور که به تهیونگ نگاه میکردم گفتم : من میرم
مینجا گفت : اما...
نزاشتم چیزی بگه فوراً اومدم بیرون از اونجا اولش میخواستم فراموش کنم اما اشکام نمیزاشتن و نباید... میریختن همه تو خیابون بهم نگاه میکردم که بالاخره رسیدم هتل رفتم طبقه بالا تو اتاقم درش رو بستم
رفتم نشستم روی زمین و به تخت تکیه دادم اینقدر ناراحت بودم که دلم نمیخواست فکر کردن بهش رو کنار بزارم
۹۸.۲k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.