Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
یکی با دمپایی زدم تو سر کامیار و بعد نیم ساعت بدو بدو نشستم
دریا: کامیار برام اب بیار نفسم گرفت
کامیار برای اب اورد خوردیم ک نشست منم رفتم کنارش دست هاشو وا کردم و تو بغلش جا شدم و سرشو ماچ کردم
دریا: سرت درد مکنه(بچگانه)
کامیار:نه خوب شدم عشقم
عمو محسن: اینارو نگاه یک ساعت همه دیگ فوش میدن بعد باز امدن تو بغل هم
مامان زهره: اینارو ولش زنتو چرا طلاق دادی؟
عمو محسن: با پسرا تو ترکیه بیرون مهمونی میرفت وقتی بهش میگفتم میگفت تو چقدر مغز پوسیده داری نمدونم دیگ طلاقش دادم
دریا: عمو جونم اینارو ولش یک مسافرتمون نشه؟
عمو محسن: نه بابا حوصله ندارم امدم اینجا دوماه باشم اگه زن داداش بیرونم نکنه
مامان زهره: اصلا همیشه باش قدمت رو چشمون
دریا: عمو تروخدا بریم کیش همه گی الان از موقع ک عمو مرتضی و زنعمو رفتن من گریه میکنم تول قرا(تروخدا)
عمو محسن: باشه بلیط بگیر الانم برو از جلوی من
سریع رفتم تو سایت و یک بلیط برای فردا گرفتم
دریا: بلیط فردا صبحه منو کامیار بریم لوازم هامون جمع کنیم میایم
عمو رضا: حالا عجله ی نبود
دریا: بابا خب دیگ بلیط گیرمون نمیاد اخر تابستان باز معلوم نیست کی میاد
مامان زهره: باشه برین زود بیاین
دریا: باشه خداحافظ
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه دم حیاط بودیم ک صدای اهنگ جشن میومد
کامیار: کی جشن گرفته؟
دریا: حتما طبقه پایینی
کامیار: اونا ک یک پیرزن پیرمردن
دریا: شاید نوه هاشن
(دریا کامیار خونشون اپارتمانی ۵ طبقه و اینا طبقه اخرن)
در وا کردیم ک امدم تو سالن
کامیار: صدا ک از خونه اینا نمیاد؟
دریا: شاید طبقه بالا
اسانسور زدم ک قطع شده بود
دریا: ع کامیار اسانسور خاموشه؟
کامیار: شاید خراب شده بیا از پله ها بریم
پله هام خیلی زیاد بود،تا پامون گذاشتیم رو پله ها برق ها رفت
دریا: واییی من میترسم
کامیار: الان نور گوشیمو روشن میکنم رو روشن میکنم
کامیار نور گوشیشو روشن کرد منم دستشو گرفته بودم یک ترسی تو بدنم امده بود، رسیدم به واحد ۲
کامیار: صدا ازاینجا هم نمیاد
دریا: صدا از بالایی شاید طبقه سوم یا چهارمم
از پله ها رفتیم بیرون ک حس کردم یکی زد.....
یکی با دمپایی زدم تو سر کامیار و بعد نیم ساعت بدو بدو نشستم
دریا: کامیار برام اب بیار نفسم گرفت
کامیار برای اب اورد خوردیم ک نشست منم رفتم کنارش دست هاشو وا کردم و تو بغلش جا شدم و سرشو ماچ کردم
دریا: سرت درد مکنه(بچگانه)
کامیار:نه خوب شدم عشقم
عمو محسن: اینارو نگاه یک ساعت همه دیگ فوش میدن بعد باز امدن تو بغل هم
مامان زهره: اینارو ولش زنتو چرا طلاق دادی؟
عمو محسن: با پسرا تو ترکیه بیرون مهمونی میرفت وقتی بهش میگفتم میگفت تو چقدر مغز پوسیده داری نمدونم دیگ طلاقش دادم
دریا: عمو جونم اینارو ولش یک مسافرتمون نشه؟
عمو محسن: نه بابا حوصله ندارم امدم اینجا دوماه باشم اگه زن داداش بیرونم نکنه
مامان زهره: اصلا همیشه باش قدمت رو چشمون
دریا: عمو تروخدا بریم کیش همه گی الان از موقع ک عمو مرتضی و زنعمو رفتن من گریه میکنم تول قرا(تروخدا)
عمو محسن: باشه بلیط بگیر الانم برو از جلوی من
سریع رفتم تو سایت و یک بلیط برای فردا گرفتم
دریا: بلیط فردا صبحه منو کامیار بریم لوازم هامون جمع کنیم میایم
عمو رضا: حالا عجله ی نبود
دریا: بابا خب دیگ بلیط گیرمون نمیاد اخر تابستان باز معلوم نیست کی میاد
مامان زهره: باشه برین زود بیاین
دریا: باشه خداحافظ
سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه دم حیاط بودیم ک صدای اهنگ جشن میومد
کامیار: کی جشن گرفته؟
دریا: حتما طبقه پایینی
کامیار: اونا ک یک پیرزن پیرمردن
دریا: شاید نوه هاشن
(دریا کامیار خونشون اپارتمانی ۵ طبقه و اینا طبقه اخرن)
در وا کردیم ک امدم تو سالن
کامیار: صدا ک از خونه اینا نمیاد؟
دریا: شاید طبقه بالا
اسانسور زدم ک قطع شده بود
دریا: ع کامیار اسانسور خاموشه؟
کامیار: شاید خراب شده بیا از پله ها بریم
پله هام خیلی زیاد بود،تا پامون گذاشتیم رو پله ها برق ها رفت
دریا: واییی من میترسم
کامیار: الان نور گوشیمو روشن میکنم رو روشن میکنم
کامیار نور گوشیشو روشن کرد منم دستشو گرفته بودم یک ترسی تو بدنم امده بود، رسیدم به واحد ۲
کامیار: صدا ازاینجا هم نمیاد
دریا: صدا از بالایی شاید طبقه سوم یا چهارمم
از پله ها رفتیم بیرون ک حس کردم یکی زد.....
۴.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.