*ات*
*ات*
کوک : عالیهههه بعد دیگه نیازی به اون اسب ندارم که همیشه منو لگد میزنه
جیمین : خو معلومه روزی ندیدیم وحشی نیستی🗿
کوک : باشه حالا اصن دوس دارم وحشی باشم
ات : * خنده *باشه باشه حالا فعلا اژدها دستمون نیومد بریم اسبامونو بیاریم
من و پسرا رفتیم اسبامونو اوردیم
*جیهوپ
حس صمیمیت دارم با این دختر...چهره زیبایی داره و موهاش که نسیم باد اونارو به بازی داده پر از ارامشه.
کوک : به چی مینگری جناب جانگ (눈‸눈)
جیهوپ : هیچی...
پسره رو مخ...البته معلومه چند سال باهم بودن حتما روش غیرتین..مهم نیس
جیهوپ : سربازا فرمانده کیم اسبشونو اماده کردن
ات : خب پس بریم
سوار اسبامون شدیم و رفتیم پیش فرمانده کیم
*ات*
بقیه سربازا هم کم کم داشتن میومدن
جین : نظمتونو رعایت کنید و از همدیگه دور نشید چون باید از شهر خارج بشیم معلوم نیس چی در انتظارمونه
سونگ مین : ولی قربان ما ایاف کثولو رو کشتیم و چشم شینیگامی همیشه شب هست
جین : نشنیدی چی گفتم خانوم سونگ؟( داد)
سونگ مین : عذر میخوام
جین : سرباز لی و جانگ تنهایی جلوش وایسادن و تنها کار شما شده اینکه نگا کنین چطور مردم خورده میشن. انسان زمانی که دست از مبارزه میزاره بازندست.
جیهوپ : ولی قربان تمام زحمت رو ا...
کوک :(눈‸눈)
جیمین :(눈‸눈)
تهیونگ :(눈‸눈)
جیهوپ : تمام زحمت رو سرباز لی کشیدن من فقد چشم شینیگامی رو تو اون منطقه میکشتم 😅
ات : همین کارت هم لطف بزرگی بود سرباز جانگ
جین : بگذریم...دروازه هارو باز کنین!
+چشم
_چشم
دروازه هارو باز کردن و راهی سفر به مجیک شدیم
جین : توجه کنید مجیک از میلی خیلی دوره باید از قلمرو رینجر رد بشیم و این خیلی خطرناکه ممکنه هر لحظه بهمون حمله کنن تازه اونا دور زن هستن و ما نزدیک زن. میتونن به راحتی مارو بکشن
سربازا : چشم قربان!
*شب*
برای استراحت دادن به اسبامون جایی نداشتیم
ات : اممم قربان
جین : میدونم...باید زود یه جایی پیدا کنیم. قلمرو رینجر خطرناکه
میخواستیم به راهمون ادامه بدیم ولی تهیونگ ایستاد
ات : چی شده تهیونگ
تهیونگ : صدایی نشنیدین؟
کوک : فک کنم توهم زدی
تهیونگ : نه دارم جدی میگم.
جیمین: قربان....ا..اونا کین ؟
جیمین به 3 نفر که شنل سبزی پوشیده بودن اشاره کرد. نمیتونستم چهره هاشونو ببینم
جین : سربازان برتر رینجر
ات : چی
جین : مواظب باشین. به وسطیه نزدیک نشین اول برین سراغ اون دو نفر.
کوک : مگه اون...
جین : اون سرباز سطح ویژس همین کاری که گفتم رو انجام بدیم
همون موقع هر کدومشون یه تفنگ به دست گرفتن
ما هم از اسبامون اومدیم پایین و شمشیرامون رو در اوردیم و منتظر اشاره فرمانده جین بودیم. که اون سطح ویژ لب باز کرد
کوک : عالیهههه بعد دیگه نیازی به اون اسب ندارم که همیشه منو لگد میزنه
جیمین : خو معلومه روزی ندیدیم وحشی نیستی🗿
کوک : باشه حالا اصن دوس دارم وحشی باشم
ات : * خنده *باشه باشه حالا فعلا اژدها دستمون نیومد بریم اسبامونو بیاریم
من و پسرا رفتیم اسبامونو اوردیم
*جیهوپ
حس صمیمیت دارم با این دختر...چهره زیبایی داره و موهاش که نسیم باد اونارو به بازی داده پر از ارامشه.
کوک : به چی مینگری جناب جانگ (눈‸눈)
جیهوپ : هیچی...
پسره رو مخ...البته معلومه چند سال باهم بودن حتما روش غیرتین..مهم نیس
جیهوپ : سربازا فرمانده کیم اسبشونو اماده کردن
ات : خب پس بریم
سوار اسبامون شدیم و رفتیم پیش فرمانده کیم
*ات*
بقیه سربازا هم کم کم داشتن میومدن
جین : نظمتونو رعایت کنید و از همدیگه دور نشید چون باید از شهر خارج بشیم معلوم نیس چی در انتظارمونه
سونگ مین : ولی قربان ما ایاف کثولو رو کشتیم و چشم شینیگامی همیشه شب هست
جین : نشنیدی چی گفتم خانوم سونگ؟( داد)
سونگ مین : عذر میخوام
جین : سرباز لی و جانگ تنهایی جلوش وایسادن و تنها کار شما شده اینکه نگا کنین چطور مردم خورده میشن. انسان زمانی که دست از مبارزه میزاره بازندست.
جیهوپ : ولی قربان تمام زحمت رو ا...
کوک :(눈‸눈)
جیمین :(눈‸눈)
تهیونگ :(눈‸눈)
جیهوپ : تمام زحمت رو سرباز لی کشیدن من فقد چشم شینیگامی رو تو اون منطقه میکشتم 😅
ات : همین کارت هم لطف بزرگی بود سرباز جانگ
جین : بگذریم...دروازه هارو باز کنین!
+چشم
_چشم
دروازه هارو باز کردن و راهی سفر به مجیک شدیم
جین : توجه کنید مجیک از میلی خیلی دوره باید از قلمرو رینجر رد بشیم و این خیلی خطرناکه ممکنه هر لحظه بهمون حمله کنن تازه اونا دور زن هستن و ما نزدیک زن. میتونن به راحتی مارو بکشن
سربازا : چشم قربان!
*شب*
برای استراحت دادن به اسبامون جایی نداشتیم
ات : اممم قربان
جین : میدونم...باید زود یه جایی پیدا کنیم. قلمرو رینجر خطرناکه
میخواستیم به راهمون ادامه بدیم ولی تهیونگ ایستاد
ات : چی شده تهیونگ
تهیونگ : صدایی نشنیدین؟
کوک : فک کنم توهم زدی
تهیونگ : نه دارم جدی میگم.
جیمین: قربان....ا..اونا کین ؟
جیمین به 3 نفر که شنل سبزی پوشیده بودن اشاره کرد. نمیتونستم چهره هاشونو ببینم
جین : سربازان برتر رینجر
ات : چی
جین : مواظب باشین. به وسطیه نزدیک نشین اول برین سراغ اون دو نفر.
کوک : مگه اون...
جین : اون سرباز سطح ویژس همین کاری که گفتم رو انجام بدیم
همون موقع هر کدومشون یه تفنگ به دست گرفتن
ما هم از اسبامون اومدیم پایین و شمشیرامون رو در اوردیم و منتظر اشاره فرمانده جین بودیم. که اون سطح ویژ لب باز کرد
۶۵.۱k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.