دوست پسر جذاب من ( part 5 )
تو اتاق مدیر :
یونا : وارد شدیم و چند دیقه منتظر موندیم ولی دیدیم مدیر حواسش نیست
یونا و یونکی : سلام ببخشید اقای مدیر
مدیر که حواسش نبود کی اینا وارد شدن با بهت بهشون نگاه کرد و گفت سلام بله کاری داشتین؟
یونا : بله من کیم یونا هستم و ایشون هم مین یونکی ما نمیدونم چطور ولی باهم هم اتاقی شدیم و همونطور که میبینیم این درست نیست چون من دخترم و اون پسر بنابراین میخواستم ببینم مشکلی پیش اومده که ما هم اتاقی شدیم؟ و اینکه می تونیم اتاقمون رو عوض کنیم؟
مدیر : اوه ببخشید من فکر میکردم شما دوباره بیایدمن یادم رفته بود این رو به شما بگم اشکال نداره الان میگم شما دوتا اشتابهی هم اتاقی نشدین بلکه اتاق کم داشتیم و یک اتاق و یک دانش اموز دختر و یک دانش اموز پسر بود بنابراین ناچار شدیم شما ر هم اتاقی کنیم پس امیدوارم درک کنید و مشکلی نداشته باشید
یونا : ولی اخه .... (یونکی پرید وسط حرفش)
یونکی : اوه بله اقای مدیر متوجه ایم اشکالی نداره (اخیش بازم باهم هم اتاقی شدیم)
مدیر : اوه ممنون که درک کردیم اقای مین
بعد یونا و یونکی از اتاق مدیر رفتن بیرون
یونا : چرا نزاشتی اعتراض کنم؟😡
یونکی : میخواستی چکار کنی گفت فقط همین ی اتاق بوده میخواستی منو اواره کنی یا خودتو
یونا :.... (سکوت) ( خب راست میگفت واقعا چی با خودم فکر کردم چه میخواستم بگم) زنگ خورد و ما میخواستیم به سمت کلاسمون بریم چون نمیخواستم کسی منو با یونگی که به خاطر جذابیت و احتمالا پول دار بودنش معروف بود ببینه بزور کاری کردم زودتر بره و بعدش مگ رفتم سر کلاس
در کلاس : ......
...............................................................................
ببخشید دیر گذاشتم و کم بود ولی فردا دوتا پارت یا سه تا پارت طولانی میزارم این چنوقته مشغول بودم برا همین دیر شد
یونا : وارد شدیم و چند دیقه منتظر موندیم ولی دیدیم مدیر حواسش نیست
یونا و یونکی : سلام ببخشید اقای مدیر
مدیر که حواسش نبود کی اینا وارد شدن با بهت بهشون نگاه کرد و گفت سلام بله کاری داشتین؟
یونا : بله من کیم یونا هستم و ایشون هم مین یونکی ما نمیدونم چطور ولی باهم هم اتاقی شدیم و همونطور که میبینیم این درست نیست چون من دخترم و اون پسر بنابراین میخواستم ببینم مشکلی پیش اومده که ما هم اتاقی شدیم؟ و اینکه می تونیم اتاقمون رو عوض کنیم؟
مدیر : اوه ببخشید من فکر میکردم شما دوباره بیایدمن یادم رفته بود این رو به شما بگم اشکال نداره الان میگم شما دوتا اشتابهی هم اتاقی نشدین بلکه اتاق کم داشتیم و یک اتاق و یک دانش اموز دختر و یک دانش اموز پسر بود بنابراین ناچار شدیم شما ر هم اتاقی کنیم پس امیدوارم درک کنید و مشکلی نداشته باشید
یونا : ولی اخه .... (یونکی پرید وسط حرفش)
یونکی : اوه بله اقای مدیر متوجه ایم اشکالی نداره (اخیش بازم باهم هم اتاقی شدیم)
مدیر : اوه ممنون که درک کردیم اقای مین
بعد یونا و یونکی از اتاق مدیر رفتن بیرون
یونا : چرا نزاشتی اعتراض کنم؟😡
یونکی : میخواستی چکار کنی گفت فقط همین ی اتاق بوده میخواستی منو اواره کنی یا خودتو
یونا :.... (سکوت) ( خب راست میگفت واقعا چی با خودم فکر کردم چه میخواستم بگم) زنگ خورد و ما میخواستیم به سمت کلاسمون بریم چون نمیخواستم کسی منو با یونگی که به خاطر جذابیت و احتمالا پول دار بودنش معروف بود ببینه بزور کاری کردم زودتر بره و بعدش مگ رفتم سر کلاس
در کلاس : ......
...............................................................................
ببخشید دیر گذاشتم و کم بود ولی فردا دوتا پارت یا سه تا پارت طولانی میزارم این چنوقته مشغول بودم برا همین دیر شد
۵.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.