پارت اخر اسکلان توکیو
پارت 18
باجی: الان بهتری
چیفویو: اوهوم
کازوتورا: باجی بیاااا
باجی: هاااا چتهههه
کازوتورا: ببییااااااااا
مایکی: چقدر اینا مشکوکن
باجی: هوم؟
کازوتورا در گوش باجی: میخوای الان بهش بدیم
باجی: اوه شت یادم نبود
کازوتورا: ولی من بود
باجی: خب افرین
مایکی: چه خبره؟
باجی: چیفویو..... خب... ما برات یه گردنبند ست خریدیم
کازوتورا: که باهم ست باشیم
چیفویو: چـ.... چی؟
چیفویو: واقعااااااا
باجی دستش رو دراز میکنه و گردنبند رو از انگشتش اویزون میکنه
باجی: بیا برات ببندمش
مایکی: پشمام چقدر خوشگلهههههه
تاکه : اهن رباییه
دراکن: مبارکههههه
میتسویا: خیلی قشنگههه
چیفویو: م.. ممنونم خیلی ممنننوننننمممممم
چیفویو: با تمام توان داد زد و جوری خودش رو در آغوش دوستانش انداخت که هر سه روی زمین افتادن
ا. ت: حالا چی بود گردنبنده؟
نویسنده: یه قلب که سه تا تیکه شده
ا. ت: اوووووو پرهاااامممم
نویسنده: ارهههههه من خودم ریختم پرهام موند
هاگو: وقت برگشتنه..... اووو چه خبرههه
مایکی: نودل و موز از بچه گربه... اره
هاگو: چی
دراکن: میگه باجی و کازوتورا از چیفویو خواستگاری کردن
هاگو: هاااااا واقعععاااااا
باجی با گونه هایی سرخ: الکی زر نزنننن💢
کازوتورا هم همین طور: ببند دهنووووو 💢
چیفویو.... چیز ببخشید لبو: مایکی...... 💢
هاگو: خب مبارکهههه😏
دراکن: منم همین رو گفتم😏
مایکی: بالاخره عمووو میشممم
باجی: ماااااایییکککیییی.... 💢
ریوسی: هوووورراااااا
نویسنده: یا جد عباس بو عذا .... ریوسی پدر کیسه اینجا چه غلطی میکنییی
ریوسی: لاس میزنم.... دارم نفس میکشم دیگه
نویسنده: 😐بی نمک
پایان وانشات ✨😊
امید وارم از این فن فیکم خوشتون اومده باشه 😊🙂🎀
تا وانشات بعد جانههههه🤩💫
باجی: الان بهتری
چیفویو: اوهوم
کازوتورا: باجی بیاااا
باجی: هاااا چتهههه
کازوتورا: ببییااااااااا
مایکی: چقدر اینا مشکوکن
باجی: هوم؟
کازوتورا در گوش باجی: میخوای الان بهش بدیم
باجی: اوه شت یادم نبود
کازوتورا: ولی من بود
باجی: خب افرین
مایکی: چه خبره؟
باجی: چیفویو..... خب... ما برات یه گردنبند ست خریدیم
کازوتورا: که باهم ست باشیم
چیفویو: چـ.... چی؟
چیفویو: واقعااااااا
باجی دستش رو دراز میکنه و گردنبند رو از انگشتش اویزون میکنه
باجی: بیا برات ببندمش
مایکی: پشمام چقدر خوشگلهههههه
تاکه : اهن رباییه
دراکن: مبارکههههه
میتسویا: خیلی قشنگههه
چیفویو: م.. ممنونم خیلی ممنننوننننمممممم
چیفویو: با تمام توان داد زد و جوری خودش رو در آغوش دوستانش انداخت که هر سه روی زمین افتادن
ا. ت: حالا چی بود گردنبنده؟
نویسنده: یه قلب که سه تا تیکه شده
ا. ت: اوووووو پرهاااامممم
نویسنده: ارهههههه من خودم ریختم پرهام موند
هاگو: وقت برگشتنه..... اووو چه خبرههه
مایکی: نودل و موز از بچه گربه... اره
هاگو: چی
دراکن: میگه باجی و کازوتورا از چیفویو خواستگاری کردن
هاگو: هاااااا واقعععاااااا
باجی با گونه هایی سرخ: الکی زر نزنننن💢
کازوتورا هم همین طور: ببند دهنووووو 💢
چیفویو.... چیز ببخشید لبو: مایکی...... 💢
هاگو: خب مبارکهههه😏
دراکن: منم همین رو گفتم😏
مایکی: بالاخره عمووو میشممم
باجی: ماااااایییکککیییی.... 💢
ریوسی: هوووورراااااا
نویسنده: یا جد عباس بو عذا .... ریوسی پدر کیسه اینجا چه غلطی میکنییی
ریوسی: لاس میزنم.... دارم نفس میکشم دیگه
نویسنده: 😐بی نمک
پایان وانشات ✨😊
امید وارم از این فن فیکم خوشتون اومده باشه 😊🙂🎀
تا وانشات بعد جانههههه🤩💫
۵.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.