دوس دارم ی شبه شصت ساله بشم.. و با عصایی در کنار خیابون ب
دوس دارم ی شبه شصت ساله بشم.. و با عصایی در کنار خیابون بایستم و منتظرت بمونم و تو بیایی و مرا نشناسی و منو از ازدحام خیابون عبور بدی..
میرم بخوابم شاید فردا با هیئت ی ادمه شصت ساله بیدار شدم و تو از فردا دسته پیرمردهای وامانده ی کنار خیابون رو بگیری و اونا رو از ازدحام خیابون عبور بدی ،دلواپس نباش اشنایی نخواهم داد...
میرم بخوابم شاید فردا با هیئت ی ادمه شصت ساله بیدار شدم و تو از فردا دسته پیرمردهای وامانده ی کنار خیابون رو بگیری و اونا رو از ازدحام خیابون عبور بدی ،دلواپس نباش اشنایی نخواهم داد...
۱.۵k
۰۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.