هیجان ابتدا و غم پایان، هیچ کدام اندازه ی پوچی میانه، او
هیجان ابتدا و غم پایان، هیچ کدام اندازهی پوچی میانه، او را نمیترساند. شاید برای همین است از ترافیک، از میانسالی، از پردهی دوم داستانها، از دوشنبهها، از ظهرها، از توقفگاههای جاده، از روزمرگی فرار میکند...
- بلند است، غم [ زانوان غم را بغل میکند ]
- بلند است، غم [ زانوان غم را بغل میکند ]
۱۲.۳k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.