پارت19
#پارت19
#افسونگر
ی توجه به حرفم آروم گفت:
- اسم قشنگی داری ... افسون!
جانم؟!!!!! مرتیکه عوضی ... همه مردا همینن ... سو استفاده گر و فرصت طلب! واقعا رو
به روز به صفت های خوب این موجودات دو پا تو ذهن من اضافه می شد ...
خواستم با خشم برگردم که صدای فردریک مو به تنم سیخ کرد:
- به به ... ببین چه خبره اینجا! چه غلطی داری می کنی؟ اومدی سر قرار؟ هه هه بالخره
ذات خودت رو نشون دادی. آشغال هرزه! می دونستم توام عین مامانتی. می
دونستم بالخره هرزگی رو شروع می کنی.... بالخره آتو رو دست من دادی بدبخت عوضی
... حال دیگه دیر می یای و قرار می ذاری هان؟
رنگ از روم پرید و بدنم یخ زد. خدایا تا اون روزی که کاری نمی کردم از شر تهمت های
این پدر و پسر رهایی نداشتم چه برسه به الن که شد ... آش نخورده و دهن
سوخته. برق زنجیر رو توی دستش دیدم! وای یا خدا! میخواست با زنجیر منو بزنه؟! صدای
اون مرد عوضیه بلند شد:
- آقا بذارین من توضیح بدم.
ولی حرفش بی نتیجه موند چون دست فردریک پایین اومد و قبل از اینکه بتونم جلوشو بگیرم
پهلوم سوخت. دوباره دستش رفت بال و دوباره اومد پایین. صدای ناله ام
اینقدر بلند بود که به گوش خدا برسه ... ولی این که نمی رسید ... عجیب بود برام! زنجیر
هزار برابر کمربند درد داشت ... اون مرده سعی داشت جلوی فردریک رو بگیره
... اما لئونارد هم از راه رسید و مرده رو گرفت ... می دیدم می خواد بزنتش ولی مرده
قدرتش بیشتر بود ... درد داشت نفسم رو بال می آورد .. خون از جای زنجیر می زد
#افسونگر
ی توجه به حرفم آروم گفت:
- اسم قشنگی داری ... افسون!
جانم؟!!!!! مرتیکه عوضی ... همه مردا همینن ... سو استفاده گر و فرصت طلب! واقعا رو
به روز به صفت های خوب این موجودات دو پا تو ذهن من اضافه می شد ...
خواستم با خشم برگردم که صدای فردریک مو به تنم سیخ کرد:
- به به ... ببین چه خبره اینجا! چه غلطی داری می کنی؟ اومدی سر قرار؟ هه هه بالخره
ذات خودت رو نشون دادی. آشغال هرزه! می دونستم توام عین مامانتی. می
دونستم بالخره هرزگی رو شروع می کنی.... بالخره آتو رو دست من دادی بدبخت عوضی
... حال دیگه دیر می یای و قرار می ذاری هان؟
رنگ از روم پرید و بدنم یخ زد. خدایا تا اون روزی که کاری نمی کردم از شر تهمت های
این پدر و پسر رهایی نداشتم چه برسه به الن که شد ... آش نخورده و دهن
سوخته. برق زنجیر رو توی دستش دیدم! وای یا خدا! میخواست با زنجیر منو بزنه؟! صدای
اون مرد عوضیه بلند شد:
- آقا بذارین من توضیح بدم.
ولی حرفش بی نتیجه موند چون دست فردریک پایین اومد و قبل از اینکه بتونم جلوشو بگیرم
پهلوم سوخت. دوباره دستش رفت بال و دوباره اومد پایین. صدای ناله ام
اینقدر بلند بود که به گوش خدا برسه ... ولی این که نمی رسید ... عجیب بود برام! زنجیر
هزار برابر کمربند درد داشت ... اون مرده سعی داشت جلوی فردریک رو بگیره
... اما لئونارد هم از راه رسید و مرده رو گرفت ... می دیدم می خواد بزنتش ولی مرده
قدرتش بیشتر بود ... درد داشت نفسم رو بال می آورد .. خون از جای زنجیر می زد
۴.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.