Pt40
{از زبان پدرام} داشتم تو گوشی میچرخیدم ک برام اس مس از طرف بابا اومد:پدرام زود باش بیا دس ب اب تو حیاط ذهن پدرام:یا خودا اینوقن شب چیشده دس ب اب اتیش گرفته پدرام اس مس میده: چیشدع؟ عباس اقا: بیا حیاط پدرام: برا چی عباس اقا: پدصگ وقتی میگم بیا یعنی بیا پدرام: بابا جان خب من الان تو جای گرم نرمم چ جوری ازینا دل بکنم بیام تو حیاط عباس اقا: د اخه نکبت من تو مستراب حیاط گیر کردم در باز نمیشه پدرام:عه عباس اقا: ب جای عه پاشو بیا در باز کن پدرام: برا چی نرفتی دسشویی ک تو خونه هس عباس اقا: اخه میدونی پسرم من یکم شیکم درد داشتم گفتم جلو شماها سر صدا نکنم پدرام: اخ اخ اخ اخ ضغرا خانم باد لوبیاهای اش نگرفته بود،ولی باباجان ی جور میگی انگار ما تا ب حال سر صداهاتو نشنیدیم عباس اقا: عه جلو پسرم زشته بیا در باز کن دیگ ریه هام نمیکشه پدرام: باشه بابا اومدم بلند شدم برم ک ی فکری زد ب سرم سریع گشی برداشتم ب ا/ت اسمس دادم {از زبان ا/ت} ساعت 11_12شب بود خوابم نمیبرد بعد از کلی قلت خوردنتو جام بلاخره کم کم داش خابم میگرف ک صدای اس مس اومد ا/ت: ای بر پدرت صلوات نصف شبی دیگ کدوم خریه ک اس مس میده (اس مس) پدرام:ا/ت بابا تو مستراب حیاط گیر افتادع ا/ت: خب برو در باز کن پدرام: کره خر چرا نمیفهمی من چ میگم ا/ت:عین ادم بحرف پدرام: ی نقشه دارم ک بتونیم از بابا پول بگیریم بعدم هر چی پوب داد نصف، نصف ا/ت: خب بگو **** {از زبان عباس اقا} با گوشی نوکی قدیمی ک داشتم ب پدرام اس مس دادم عباس اقا: پس کدوم گوری هسی نره خر بابا ادم مارمولک داشته باشه ولی ی پسر عین تو نداشته باشه پدرام: بایا ی اتفاقی افتاده عباس اقا: چ اتفاقی پدرام: نمیتونم از خونه بیام بیرون در خونه خود ب خود قفل شده عباس اقا: یعنی چی باز نمیشه ی دفعه ی صدایی اومد ؟؟:عوووووهیییییییییااااتنالیبدنشننژنزنزمخزمطنتحضضحهصنقددرپ پور عباس اقا: یا بهادر خان این دیگ چ صداییه پدرام: ارع منم شنیدمش از تو حیاط میاد ،یا خودا نکنه روح اومده عباس اقا: من الان تو دسشویی ام نمیتونم اسم پیامبرا بیارم ازم دور شه پدرام: بابا جان برو یکم باهاش حرف بزنم ببین چی میخواد بهش بدیم بره ؟؟:انینیپپیمسکجشجشمپسپدرپزپپط پوللااااللللل،ده تومن،پوللللللللللللللللل ،پوللللللللل عباس اقا: عجب روح پروعیه میگه پول میخواد پدرام: خب بهش بده بره پی کارش عباس اقا : وایس بیینم عه عه عه این داره چ غلطی میکنه داره میره تو زیر زمین نکنه روح نیس ،دزدههههههع الان در میکشنم پدرام: نهههههههههههه عباس اقا در مستراب میشکنه عباس اقا: هوووووی دزد کثیف تو زیر زمین خونه من چیکار میکنی ا/ت: با حضرت چوخ ب فنا رفتم
۱۲.۲k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.