Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۳۷
رفتم بالایی پشت بوم ک دیدم داره رگ شو میزنه ک تا منو دید از حال رفت ک بغلش کردم و بردمش پایین و در اتاق باز کردم
سعید: چیشده میکائل؟شیرین چشه؟
میکائل: خودکشی کرده رگشو زده بدو بریم بیمارستان
سعید ماشین روشن کرد شیرین گذاشتم عقب و خودمم نشستم جلو
سعید: تو نمتونی بیایی میکائل
چاقوم رو دراوردم و زیر گردنش گذاشتم
میکائل:من شیرین تنها نمزارم راه بیوفت صدات در نیاد
راه افتاد ک بعد یک ربعی رسیدم به بیمارستان نزدیک تیمارستان شیرین رو بردیم ک سریع بردنش اتاقش عمل اخه هنوز نبض داشت
میکائل: اگه چیزیش بشه مادرشو میکشم خودمو میکشم
سعید:اروم باش میکائل اینجا بیمارستانه
میکائل:تو زر نزنی من حالم خوبه
سعید: زنگ زدم به مامانش ک بیاد
میکائل:چرا گفتی بیاد؟
سعید:اگه چیزیش بشه میدونی چی میشه مارو میبرن زندان
میکائل: بدرک الان زنده موندن شیرین از همه چی مهم تره
(میکائل)
همنجور قدم میزدم مثل بابایی ک پشت دراتاق زایمانن استرس داشتم ک مامان شیرین امد و دکترهم امد رفتم طرف دکتر
میکائل: ببخشید حالا این بیمارمون چطوره؟
دکتر: همون بیمار ک رگشو زده بود
سمیه:اره دخترمنه حالش خوبه؟
دکتر: حالش خوبه دستشو بخیه زدیم الانم میارمش بخش
بعد نیم ساعت اوردنش بخش
میکائل:خانوم پرستار کی بیهوش میاد؟
پرستار:تا دوساعت دیگ
سمیه: دورت بگردم مامان
میکائل: همش تغصیر تو بود ک اینجوری کرد
سمیه: ها؟
میکائل:اگه خوب نشه میدونم تو
سمیه: به من چه
میکائل: تو گفتی ک شوهر کنه با کسی ک زن داره
سمیه: اختیار دختر خودمو ندارم اقا سعید اقا سعید
سعید صدا میزد ک امد
سعید: بله؟
سمیه: این اقا کی؟
سعید: اومم دستیارم
سمیه:داره به من توهین میکنه
Part۳۷
رفتم بالایی پشت بوم ک دیدم داره رگ شو میزنه ک تا منو دید از حال رفت ک بغلش کردم و بردمش پایین و در اتاق باز کردم
سعید: چیشده میکائل؟شیرین چشه؟
میکائل: خودکشی کرده رگشو زده بدو بریم بیمارستان
سعید ماشین روشن کرد شیرین گذاشتم عقب و خودمم نشستم جلو
سعید: تو نمتونی بیایی میکائل
چاقوم رو دراوردم و زیر گردنش گذاشتم
میکائل:من شیرین تنها نمزارم راه بیوفت صدات در نیاد
راه افتاد ک بعد یک ربعی رسیدم به بیمارستان نزدیک تیمارستان شیرین رو بردیم ک سریع بردنش اتاقش عمل اخه هنوز نبض داشت
میکائل: اگه چیزیش بشه مادرشو میکشم خودمو میکشم
سعید:اروم باش میکائل اینجا بیمارستانه
میکائل:تو زر نزنی من حالم خوبه
سعید: زنگ زدم به مامانش ک بیاد
میکائل:چرا گفتی بیاد؟
سعید:اگه چیزیش بشه میدونی چی میشه مارو میبرن زندان
میکائل: بدرک الان زنده موندن شیرین از همه چی مهم تره
(میکائل)
همنجور قدم میزدم مثل بابایی ک پشت دراتاق زایمانن استرس داشتم ک مامان شیرین امد و دکترهم امد رفتم طرف دکتر
میکائل: ببخشید حالا این بیمارمون چطوره؟
دکتر: همون بیمار ک رگشو زده بود
سمیه:اره دخترمنه حالش خوبه؟
دکتر: حالش خوبه دستشو بخیه زدیم الانم میارمش بخش
بعد نیم ساعت اوردنش بخش
میکائل:خانوم پرستار کی بیهوش میاد؟
پرستار:تا دوساعت دیگ
سمیه: دورت بگردم مامان
میکائل: همش تغصیر تو بود ک اینجوری کرد
سمیه: ها؟
میکائل:اگه خوب نشه میدونم تو
سمیه: به من چه
میکائل: تو گفتی ک شوهر کنه با کسی ک زن داره
سمیه: اختیار دختر خودمو ندارم اقا سعید اقا سعید
سعید صدا میزد ک امد
سعید: بله؟
سمیه: این اقا کی؟
سعید: اومم دستیارم
سمیه:داره به من توهین میکنه
۱۰.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.