اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
اظهار درد دل به زبان آشنا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد
شرمنده ام ، حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد
دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد
آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است
یکدم سر من از سر زانو جدا نشد
با آنکه دست دشمن دون بازویم شکست
دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد
شرمنده ام ، حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
بسیار دیده اند که پیران خمیده اند
اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد
از ما کسی سراغ ندارد غریب تر
در این میانه درد ز پهلو جدا نشد
۹۹۴
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.