تصور کن کوکی
وقتی به همکارت نزدیک میشی
.
.
.
.
.
ا.ت ویو
داشتم با ها جون (همکارت) حرف مبزدم و میخندیدم که یهو یکی منو کشید به سمت عقب تا پشت سرم رو نگاه کردم با قیافه ترسناک و عصبانی جونگ کوک مواجه شدم دستم و ول کرد و گفت : برو تو ماشین
ا.ت :جونگ کو......
کوک:بدو ( با صدای بلند)
ا.ت : رفتم سمت در تو راه برگشتم یه نگاه بهشون کردم دیدم کوک یقه ها جون و گرفته و داره یه چیزی بهش میگه بعدشم یه مشت تو دهنش زد برگرد اومد طرف در منو دید با داد گفت :مگه نگفتم برو تو ماشین
تا اومدم چیزی بگم دوباره دستم و گرفت در ماشین و باز کرد منو گذاشت تو ماشین خودشم صندلی راننده نشست
پرش زمانی
تموم راه خونه رو تو سکوت بود قشنگ مشخص بود این ارامش قبل از طوفانه
ویو کوک
به ا.ت نگفتم میخوام برم دنبالش به خاطر همین سوپرایزی رفتم پیشش ولی دیدم با اون مردک داره میگه و میخنده خون جلو چشمام و گرفت و .........( خودتون میدونی. دیگه😁)
ویو ا.ت
وارد خونه شدیم رفتیم تو اتاق بهش گفتم :برای چی همچین کاری کردی؟
کوک: هه مگه چیکار کردم؟
ا.ت : هیچی فقط مشت گرامی خود رو به دهن اون بدبخت زدی
کوک : به خاطر اون عوضی باهام بحث نکن ا.ت
ا.ت : نباید همچین کاری میکردی
کوک : حالا که کردم دفعه بعد هم میکنم میخوای چیکار کنی.
ا.ت : باهات کات میکنم (چیزی نیست دوستان مغز خر خورده)
عصبی شد هولم داد رو تخت اومد روم و زبونشو تو لپش فرو کرد(حرکت خودش) و گفت : یه دور دیگه بگو
ا.ت : شو...شوخی ک......کردم
کوک : دیگه از این شوخیا نداریم
ا.ت : ب.... با...باشه
کوک افرین تو هیچ وقت باهام کات نمیکنی فهمیدی
ا.ت : ا..اره
کوک : خوبه
ا.ت : کوک از روم بلند شو
کوک : نمیخوام
اینو گفت و لباش و گذاشت رو لبام و میبوسید باهاش همراهی کردم ازم جدا شد بغلم دراز کشید بغلم کرد و گفت : دیگه به اون عوضی نزدیک نشو
ا.ت : باش
کوک : شبت بخیر چاگیا
ا.ت : شب تو هم بخیر
میدونم گند زدم ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه ماچ بهتون لایک یادتون نره اگر میشه فالو هم بکنید نظرتون هم درمورد پست بگین مرسییییییییی💜💜
.
.
.
.
.
ا.ت ویو
داشتم با ها جون (همکارت) حرف مبزدم و میخندیدم که یهو یکی منو کشید به سمت عقب تا پشت سرم رو نگاه کردم با قیافه ترسناک و عصبانی جونگ کوک مواجه شدم دستم و ول کرد و گفت : برو تو ماشین
ا.ت :جونگ کو......
کوک:بدو ( با صدای بلند)
ا.ت : رفتم سمت در تو راه برگشتم یه نگاه بهشون کردم دیدم کوک یقه ها جون و گرفته و داره یه چیزی بهش میگه بعدشم یه مشت تو دهنش زد برگرد اومد طرف در منو دید با داد گفت :مگه نگفتم برو تو ماشین
تا اومدم چیزی بگم دوباره دستم و گرفت در ماشین و باز کرد منو گذاشت تو ماشین خودشم صندلی راننده نشست
پرش زمانی
تموم راه خونه رو تو سکوت بود قشنگ مشخص بود این ارامش قبل از طوفانه
ویو کوک
به ا.ت نگفتم میخوام برم دنبالش به خاطر همین سوپرایزی رفتم پیشش ولی دیدم با اون مردک داره میگه و میخنده خون جلو چشمام و گرفت و .........( خودتون میدونی. دیگه😁)
ویو ا.ت
وارد خونه شدیم رفتیم تو اتاق بهش گفتم :برای چی همچین کاری کردی؟
کوک: هه مگه چیکار کردم؟
ا.ت : هیچی فقط مشت گرامی خود رو به دهن اون بدبخت زدی
کوک : به خاطر اون عوضی باهام بحث نکن ا.ت
ا.ت : نباید همچین کاری میکردی
کوک : حالا که کردم دفعه بعد هم میکنم میخوای چیکار کنی.
ا.ت : باهات کات میکنم (چیزی نیست دوستان مغز خر خورده)
عصبی شد هولم داد رو تخت اومد روم و زبونشو تو لپش فرو کرد(حرکت خودش) و گفت : یه دور دیگه بگو
ا.ت : شو...شوخی ک......کردم
کوک : دیگه از این شوخیا نداریم
ا.ت : ب.... با...باشه
کوک افرین تو هیچ وقت باهام کات نمیکنی فهمیدی
ا.ت : ا..اره
کوک : خوبه
ا.ت : کوک از روم بلند شو
کوک : نمیخوام
اینو گفت و لباش و گذاشت رو لبام و میبوسید باهاش همراهی کردم ازم جدا شد بغلم دراز کشید بغلم کرد و گفت : دیگه به اون عوضی نزدیک نشو
ا.ت : باش
کوک : شبت بخیر چاگیا
ا.ت : شب تو هم بخیر
میدونم گند زدم ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه ماچ بهتون لایک یادتون نره اگر میشه فالو هم بکنید نظرتون هم درمورد پست بگین مرسییییییییی💜💜
۶.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.