«عشق نافرجام من»
«پارت ۳۹»
(ساعت ۷ صبح)
یونا:مامان چرا زودتر بیدارم نکردیییییی؟؟؟
×:ساعت هفته با
یونا:باید ۶ بیدارم میکردم.
+:یونا به قدری برای رو اول کاریش ذوق در عرض یه ربع آماده شد برای اولین بار یکم کرم که مامانش دو سال پیش براش خریده بود استفاده کرد و از رژی که جیسو سال پیش براش کادو خریده بود زد و زود رفت تا صبحانه بخوره
اوپا:اوههه چه خوشتیپ شدی
یونا:همیشه بودم
اوپا:ایششش
×:دخترم بیا بخور
÷:آفرین دختر خوشگلم که اینقدر خوبی
یونا:مرسی بابایی
اوپا:😐🤮😳😕
یونا:بسوز😝
یونا:تو بخشی که رییس هست ۱۰ تا کارمند کار میکنن،شاید اگه براشون قهوه بخرم از من خوششون بیاد
+:یونا قهوه هارو خرید و ساعت ۷:۵۰ به شرکت رسید شلوغ بود برای همین خیلی با احتیاط به سمت در رفت و وارد شد
یونا:سلام من کارمند جدید هستم
کارمندا:هوف بازم کارمند جدید
یونا:بفرمایین قهوه
لطفا هوامو داشته باشید
هوففف جو خیلی سنگین بود
+:میز یونا از میز بقیه فاصله داشت و جلوی دفتر رئیس بود.
یونا:طبق گفته اون خانم، رئیس ساعت ۹ میاد شرکت.
+:یونا وسایلی که برای تزیین میزش اورده بود رو در اورد و همشو چید
تا اینکه ساعت ۹ شد
یونا مشغول بود که دید همه کارمندا تعظیم کردن
یونا هم زود بلند سد تا وقتی رییس میرسه اینجا آماده باشه
چند دقیقه بعد...
یونا:سلام من منشی و دستیار شخصی جدیدتون هستم.
رئیس:آماده پس تو هستی ، خیلی جوونی
+:یونا هنوز نمیتونست به صورتش نگاه کن
رئیس:امیدوارم بتونی مثل منشی قبلی به نحو احسن کارا رو پیش ببری
یونا:امیدوارم
+:رییس رفت تو اتاقش و انگار یه باری از رو دوش یونا برداشته بودن.
(ساعت ۷ صبح)
یونا:مامان چرا زودتر بیدارم نکردیییییی؟؟؟
×:ساعت هفته با
یونا:باید ۶ بیدارم میکردم.
+:یونا به قدری برای رو اول کاریش ذوق در عرض یه ربع آماده شد برای اولین بار یکم کرم که مامانش دو سال پیش براش خریده بود استفاده کرد و از رژی که جیسو سال پیش براش کادو خریده بود زد و زود رفت تا صبحانه بخوره
اوپا:اوههه چه خوشتیپ شدی
یونا:همیشه بودم
اوپا:ایششش
×:دخترم بیا بخور
÷:آفرین دختر خوشگلم که اینقدر خوبی
یونا:مرسی بابایی
اوپا:😐🤮😳😕
یونا:بسوز😝
یونا:تو بخشی که رییس هست ۱۰ تا کارمند کار میکنن،شاید اگه براشون قهوه بخرم از من خوششون بیاد
+:یونا قهوه هارو خرید و ساعت ۷:۵۰ به شرکت رسید شلوغ بود برای همین خیلی با احتیاط به سمت در رفت و وارد شد
یونا:سلام من کارمند جدید هستم
کارمندا:هوف بازم کارمند جدید
یونا:بفرمایین قهوه
لطفا هوامو داشته باشید
هوففف جو خیلی سنگین بود
+:میز یونا از میز بقیه فاصله داشت و جلوی دفتر رئیس بود.
یونا:طبق گفته اون خانم، رئیس ساعت ۹ میاد شرکت.
+:یونا وسایلی که برای تزیین میزش اورده بود رو در اورد و همشو چید
تا اینکه ساعت ۹ شد
یونا مشغول بود که دید همه کارمندا تعظیم کردن
یونا هم زود بلند سد تا وقتی رییس میرسه اینجا آماده باشه
چند دقیقه بعد...
یونا:سلام من منشی و دستیار شخصی جدیدتون هستم.
رئیس:آماده پس تو هستی ، خیلی جوونی
+:یونا هنوز نمیتونست به صورتش نگاه کن
رئیس:امیدوارم بتونی مثل منشی قبلی به نحو احسن کارا رو پیش ببری
یونا:امیدوارم
+:رییس رفت تو اتاقش و انگار یه باری از رو دوش یونا برداشته بودن.
۱۹.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.