~•فرشته من•~
( تیکه تیکم نکنین حالم خوب نبود گفته بودم سرما خوردم)
Part 14
از زبان راوی•
جیمین وقتی مخلوط اب چشمه و رود رو نوشید بیهوش شد
ا/ت: جیمین... جیمین چیشد.... بانو باهاش چیکار کردی؟
بانو: چیزی نیست... ببرش خونه و بزار استراحت کنه وقتی بیدار بشه اون یه انسانه
ا/ت: چ.. چی؟ واقعا؟
بانو: اره حالا بهتره برین
ا/ت: باشه..
ا/ت دست جیمینو انداخت دور گردنش و بلندش کرد و از باغ رفتن بیرون
ا/ت: خدایا جیمین چقد سنگینی
از زبان ا/ت•
به زور بردمش تو خونم و گذاشتمش رو تخت
بعدش رفتم غذا درست کردم گرچه نمیشه گفت غذا فقط یه نودل اماده رو پختم و ریختم تو دوتا کاسه و رفتم پیش جیمین
کاسه ها رو گذاشتم رو میز کنار تخت و سرمو کردم تو گوشی و یه ساعتی گذشت و نودلا سرد شده بودن که دیدم جیمین داره تکون میخوره و صدا های ریز میده
جیمین: اا.... اوم... من کیم تو کیی؟( من وقتی از خواب پا میشم)
ا/ت: جیمین!
جیمین: ها... چیشده؟..
ا/ت: ینی الان تو یه ادمی؟
جیمین: بزار امتحان کنم *سعی میکه صدای افکار مردمو بشنوه ولی هیچ که هیچ*
ا/ت: چیشد؟
جیمین: ف... فک کنم... واقعا شد
ا/ت: *میپره بغلش میکنه*(بچمو خفه کردی ولش کن)
جیمین: بلاخرههههههه
ا/ت: دیگه راحت شدیمممم
از زبان راوی•
جیمین بلند شد و ا/ت رو تو هوا چرخوند و بعد گذاشتش رو زمین و بوسیدش ( بلاخره دلم راضی شد بهتون کیس نشون بدم:>)
تو حال خودشون بودن که یکی زنگ درو زد ( خرمگس معرکه)
جیمین: بخدا میزنم میکشمش کدوم بزیه
ا/ت: *بچه فعلا خجالت کشیده*
جیمین رفت درو باز کرد و با چیزی که دید اعصابش از قبلم سگی تر شد....
•••••••••••
خب اینم پارت ۱۴
فعلا اینو داشته باشین تا بقیه اشم بزارم
Part 14
از زبان راوی•
جیمین وقتی مخلوط اب چشمه و رود رو نوشید بیهوش شد
ا/ت: جیمین... جیمین چیشد.... بانو باهاش چیکار کردی؟
بانو: چیزی نیست... ببرش خونه و بزار استراحت کنه وقتی بیدار بشه اون یه انسانه
ا/ت: چ.. چی؟ واقعا؟
بانو: اره حالا بهتره برین
ا/ت: باشه..
ا/ت دست جیمینو انداخت دور گردنش و بلندش کرد و از باغ رفتن بیرون
ا/ت: خدایا جیمین چقد سنگینی
از زبان ا/ت•
به زور بردمش تو خونم و گذاشتمش رو تخت
بعدش رفتم غذا درست کردم گرچه نمیشه گفت غذا فقط یه نودل اماده رو پختم و ریختم تو دوتا کاسه و رفتم پیش جیمین
کاسه ها رو گذاشتم رو میز کنار تخت و سرمو کردم تو گوشی و یه ساعتی گذشت و نودلا سرد شده بودن که دیدم جیمین داره تکون میخوره و صدا های ریز میده
جیمین: اا.... اوم... من کیم تو کیی؟( من وقتی از خواب پا میشم)
ا/ت: جیمین!
جیمین: ها... چیشده؟..
ا/ت: ینی الان تو یه ادمی؟
جیمین: بزار امتحان کنم *سعی میکه صدای افکار مردمو بشنوه ولی هیچ که هیچ*
ا/ت: چیشد؟
جیمین: ف... فک کنم... واقعا شد
ا/ت: *میپره بغلش میکنه*(بچمو خفه کردی ولش کن)
جیمین: بلاخرههههههه
ا/ت: دیگه راحت شدیمممم
از زبان راوی•
جیمین بلند شد و ا/ت رو تو هوا چرخوند و بعد گذاشتش رو زمین و بوسیدش ( بلاخره دلم راضی شد بهتون کیس نشون بدم:>)
تو حال خودشون بودن که یکی زنگ درو زد ( خرمگس معرکه)
جیمین: بخدا میزنم میکشمش کدوم بزیه
ا/ت: *بچه فعلا خجالت کشیده*
جیمین رفت درو باز کرد و با چیزی که دید اعصابش از قبلم سگی تر شد....
•••••••••••
خب اینم پارت ۱۴
فعلا اینو داشته باشین تا بقیه اشم بزارم
۱۸.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.