Part 17
Part 17
Lisa pov:
با نگرانی قدم هامو بر می داشتم شب شده و هنوز هیچ خبری بهمون نرسیده جین ، وای جین یعنی حالش خوبه
_هی سرمو گیج بردی بس کن!
جنی گفت و چشم غره ای بهش رفتم
_اگه اتفاقی افتاده باشه چی؟ اگه اتفاقی افتاده باشه زندگیمون نابود میشه! اون یونا ، اون یکی از الکس ، و امروز هم مدیر و الا...
وسط حق زدم کلافه گفت
_هی لیسا هول نکن! قرار نیست اتفاقی بیوفته پس لطفاً آروم باش و بیخود هول نکن
_ولی جنی تو از دردایی که کشیدیم خبر ندار...
_فکر میکنی فقط شمایین که درد کشیدن؟ نه لیسا اینجوری فکر نکن ما قبلا بیشتر بودیم! اعضامون بیشتر بود! اونا به قتل رسیدن توسط دشمنای ما به قتل رسیدن دردی که ما اون لحظه تحمل کردیم در مقابل اینایی که تو میگی هیچی نیست نمیخوام فاز منفی بزنم ولی دنیا همینه! همیشه قرار نیست به نهفت باشه بلاخره یه روز همه اینا رو می کوبونه تو سرت
با حرفایی که جنس زد سرمو پایین گرفتم قطره اشکی از صورتم سر خورد تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتم راست میگفت همیشه قرار نیست به نهفمون تموم بشه ، روزای سختم هست اون به حرفاش ادامه داد
_میدونی لیسا بزار برات بگم ، ما دو تا دختر دیگه هم داشتیم توی اکیپ یکیشون رزی بود اون رو بردن و الان هیچ خبری ازش نداریم که مرده یا زنده ، ما اون وو داشتیم که اونو جلوی چشمامون به قتل رسوندن ، یونجی داشتیم که با منفجر کردن خونش اونو کشتن بهترین مبارز یعنی جیسو رو داشتیم که به طرز عجیبی غیبش زد و ویدیوی شکنجه شدنشو برامون فرستادن یکی دیگ....
_بسه جنی تمومش کن
گریه هام شدت گرفته بود نمی تونستم حضم کنم با رفتن توی بغلش گریه هامو اونجا ادامه دادم
.
.
.
namjoon pov:
با رفتن توی اتاق جین و با دیدن ا.ت و جیهوپ که رو به روی جین زانو زدن زدم زیر خنده و قهقهه میزدم این واقعا خیلی مسخرس...من شکر خوردم الان خودمم جلوی جین زانو زدم این چه بدبختیه آخه ابهتم زیر سوال رفت جونگکوک و ا.ت توی بغل جین بودن من ، جیهوپ ، تهیونگ زانو زده بودیم این دیگه بدرد نمیخوره
با باز شدن در و اومدن جیمین و یونگی با غذا های توی دستشون ، جیمین سریع لبشو گاز گرفت تا خنده و یونگی با قیافه ای که داد میزد وات دا فاک بهمون نگاه میکرد
..........
اینم پارت 17 حیحی
Lisa pov:
با نگرانی قدم هامو بر می داشتم شب شده و هنوز هیچ خبری بهمون نرسیده جین ، وای جین یعنی حالش خوبه
_هی سرمو گیج بردی بس کن!
جنی گفت و چشم غره ای بهش رفتم
_اگه اتفاقی افتاده باشه چی؟ اگه اتفاقی افتاده باشه زندگیمون نابود میشه! اون یونا ، اون یکی از الکس ، و امروز هم مدیر و الا...
وسط حق زدم کلافه گفت
_هی لیسا هول نکن! قرار نیست اتفاقی بیوفته پس لطفاً آروم باش و بیخود هول نکن
_ولی جنی تو از دردایی که کشیدیم خبر ندار...
_فکر میکنی فقط شمایین که درد کشیدن؟ نه لیسا اینجوری فکر نکن ما قبلا بیشتر بودیم! اعضامون بیشتر بود! اونا به قتل رسیدن توسط دشمنای ما به قتل رسیدن دردی که ما اون لحظه تحمل کردیم در مقابل اینایی که تو میگی هیچی نیست نمیخوام فاز منفی بزنم ولی دنیا همینه! همیشه قرار نیست به نهفت باشه بلاخره یه روز همه اینا رو می کوبونه تو سرت
با حرفایی که جنس زد سرمو پایین گرفتم قطره اشکی از صورتم سر خورد تحت تاثیر حرفاش قرار گرفتم راست میگفت همیشه قرار نیست به نهفمون تموم بشه ، روزای سختم هست اون به حرفاش ادامه داد
_میدونی لیسا بزار برات بگم ، ما دو تا دختر دیگه هم داشتیم توی اکیپ یکیشون رزی بود اون رو بردن و الان هیچ خبری ازش نداریم که مرده یا زنده ، ما اون وو داشتیم که اونو جلوی چشمامون به قتل رسوندن ، یونجی داشتیم که با منفجر کردن خونش اونو کشتن بهترین مبارز یعنی جیسو رو داشتیم که به طرز عجیبی غیبش زد و ویدیوی شکنجه شدنشو برامون فرستادن یکی دیگ....
_بسه جنی تمومش کن
گریه هام شدت گرفته بود نمی تونستم حضم کنم با رفتن توی بغلش گریه هامو اونجا ادامه دادم
.
.
.
namjoon pov:
با رفتن توی اتاق جین و با دیدن ا.ت و جیهوپ که رو به روی جین زانو زدن زدم زیر خنده و قهقهه میزدم این واقعا خیلی مسخرس...من شکر خوردم الان خودمم جلوی جین زانو زدم این چه بدبختیه آخه ابهتم زیر سوال رفت جونگکوک و ا.ت توی بغل جین بودن من ، جیهوپ ، تهیونگ زانو زده بودیم این دیگه بدرد نمیخوره
با باز شدن در و اومدن جیمین و یونگی با غذا های توی دستشون ، جیمین سریع لبشو گاز گرفت تا خنده و یونگی با قیافه ای که داد میزد وات دا فاک بهمون نگاه میکرد
..........
اینم پارت 17 حیحی
۸.۵k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.