ات ویو=
ات ویو=
بعد از رفتن اون مرده که اسمشو نمیدونم ی خانم مسن اومد تو به نظر ادم مهربونی میومد
اجوما با علامت @
@سلام دخترم حالت خوبه
+سلام بله
@همونطور که ارباب بهت گفت تو خدمتکار عمارتی
+اون واقعا مافیاست
@عا اره دخترم
+اسمش چیه
@کیم تهیونگ ولی همه باید ارباب صداش کنن وگرنه تنبه میشن
+ ولی اون منو دزدیده
@باهاش کنار بیا دخترم الانم برو دوش بگیر این لباسارو هم بپوش و بیا پایین
+باشه
@ناراحت نباش اینجا اونقدر ها هم بد نیست
اجوما رفت و منم کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم ارباب رو مبل نشسته
وقتی منو دید چند سانیه بهم خیره شد بد رفت تو گوشیش
اهمیت ندادم رفتم پیش اجوما
ته ویو =
اون واقعا خیلی خوشگل بود اما حس میکنم با بقیه فرق نداره چون دخترای خوشگلو زیاد دورم میدیدم
...................یک هفته بعد
ات ویو =
تو این ی هفته همه ی روز هام تکراری هس صبح بلند میشم کار میکنم میخابم واقعا مسخره هس
ارباب حتی نمی زاره از خونه بیرون برم حتی امروزم نزاشت خب امروز همه ی خدمت کارت تا دو روز مرخصی دارن ولی من نمیتونم از این عمارت کوفتی بیرون برم چرا.... خب واقعت خودمم نمیدونم
@دخترم مراقب خودت باش
+حتما
@پس خدافظ تا دو روز دیگه
+اومم خدافظ اجوما
...............
ساعت تقریبا ۹ شبه و من تو این عمارت به این بزرگی تنهام البته دور تادورش پر بادیگارده
خب اجوما گفته بود باید تا ارباب بیاد بیدار بمونم تا براش غذا بکشم
اوف چرا نمیاد واقعا خابم میاد
باصدای در به خودم اومدم
+سلام ارباب
_سلام
_زود باش غذا رو بیار گشنمه
+چشم
+رفتم غذا رو روی میز چیدم که نشت و شروع کرو به خوردن
_بشین
+چی
_مگه غذا نمیخوری
+با شما
_نترس نمیخورمت
+نشستم و شرو کردم به خوردن ولی ارباب همش نگام میکرد و این منو معذب (نمیدونم درسته یا نه) میکرد
برای همین زیاد نخوردم
_نمیدونمدچمه انگار و قتی پیششم ی حسی دارم که برام نا اشناعه ولی در کل این حسو دوست دارم
+بعد تموم شدن غذا ارباب رفت تو اتاقش منم میز رو جمع کردم و رفتم خابیدم
........صبح
ات ویو
باصدای داد از خواب بلند شدم
+عا چیشده
بلند شدم رفتم پایین که...........
حمایت کنید ♡
بعد از رفتن اون مرده که اسمشو نمیدونم ی خانم مسن اومد تو به نظر ادم مهربونی میومد
اجوما با علامت @
@سلام دخترم حالت خوبه
+سلام بله
@همونطور که ارباب بهت گفت تو خدمتکار عمارتی
+اون واقعا مافیاست
@عا اره دخترم
+اسمش چیه
@کیم تهیونگ ولی همه باید ارباب صداش کنن وگرنه تنبه میشن
+ ولی اون منو دزدیده
@باهاش کنار بیا دخترم الانم برو دوش بگیر این لباسارو هم بپوش و بیا پایین
+باشه
@ناراحت نباش اینجا اونقدر ها هم بد نیست
اجوما رفت و منم کارای لازمو انجام دادم و رفتم پایین که دیدم ارباب رو مبل نشسته
وقتی منو دید چند سانیه بهم خیره شد بد رفت تو گوشیش
اهمیت ندادم رفتم پیش اجوما
ته ویو =
اون واقعا خیلی خوشگل بود اما حس میکنم با بقیه فرق نداره چون دخترای خوشگلو زیاد دورم میدیدم
...................یک هفته بعد
ات ویو =
تو این ی هفته همه ی روز هام تکراری هس صبح بلند میشم کار میکنم میخابم واقعا مسخره هس
ارباب حتی نمی زاره از خونه بیرون برم حتی امروزم نزاشت خب امروز همه ی خدمت کارت تا دو روز مرخصی دارن ولی من نمیتونم از این عمارت کوفتی بیرون برم چرا.... خب واقعت خودمم نمیدونم
@دخترم مراقب خودت باش
+حتما
@پس خدافظ تا دو روز دیگه
+اومم خدافظ اجوما
...............
ساعت تقریبا ۹ شبه و من تو این عمارت به این بزرگی تنهام البته دور تادورش پر بادیگارده
خب اجوما گفته بود باید تا ارباب بیاد بیدار بمونم تا براش غذا بکشم
اوف چرا نمیاد واقعا خابم میاد
باصدای در به خودم اومدم
+سلام ارباب
_سلام
_زود باش غذا رو بیار گشنمه
+چشم
+رفتم غذا رو روی میز چیدم که نشت و شروع کرو به خوردن
_بشین
+چی
_مگه غذا نمیخوری
+با شما
_نترس نمیخورمت
+نشستم و شرو کردم به خوردن ولی ارباب همش نگام میکرد و این منو معذب (نمیدونم درسته یا نه) میکرد
برای همین زیاد نخوردم
_نمیدونمدچمه انگار و قتی پیششم ی حسی دارم که برام نا اشناعه ولی در کل این حسو دوست دارم
+بعد تموم شدن غذا ارباب رفت تو اتاقش منم میز رو جمع کردم و رفتم خابیدم
........صبح
ات ویو
باصدای داد از خواب بلند شدم
+عا چیشده
بلند شدم رفتم پایین که...........
حمایت کنید ♡
۱۹.۱k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.