میخوای بذاری بری که چی؟!
میخوای بذاری بری که چی؟!
که بگی بیرحمی؟ که بگی برات مهم نیست چیزی؟!
به جز رفتن تو و نابود شدن من اتفاق خاصی نمیوفته، نه اصلا فک نکنی کسی دلش برات تنگ میشه یا کسی شبا عکساتو میبینه، نه، برو خیالت تخته تخت، انقد خیالتو تخت کن که روش بتونی با اون راحت دراز بکشی! من که خودم میدونم کسیو پیدا نمیکنی مثل من بخوادت، اما باشه تو باز خودتو بزن به کوچه علی چپ، نه البته سمت کوچه علی اینا نرو، شاید نامزدت ناراحت بشه! حداقل اونو مثل من حرص نده، شایدم اون اصلا مثل من هیچوقت حرص نخوره سرتو.
یکی بهت صدتا خوبی میکنه، ظرفیت خوبیش به یه آدم همون صدتاس، بعد یه روزی ده تا بدی میکنه، تو که ریاضیت خوبه! صد منهای ده نمیشه صفر، از صدتا خوبی اگه ده تا بدی کم کنی هنوز بازم نود تا خوبی میمونه!
حالا یکیم هست ظرفیت خوبیش هزارتاعه، از اون هزارتا دیویستاشو صرف تو میکنه! درسته دیویستا خوبی اون از صدتاعه من بیشتره، اما من تمام وجودمو همه ی دار و ندارمو، همه ی احساسمو، یعنی همه ی اون صدتارو همه ی همشو برای تو هدر دادم!
اینطوری باید فرق آدمارو ببینی اما تو که شخصیتو نمیبینی، جیبشونو میبینی با سودی که برات دارن..
فک میکنی اگه میبینی کارامو میتونی مغز منو بخونی؟! نه نمیتونی، چون اونکارایی که من کردم شاید فک کنی به فلان دلیل انجامش دادم، اما همیشه واقعیت و برداشتای تو مثل هم نیست! شاید اونکاری که من کردم اون حرفی که من زدم به اون دلیلی که توو مغز توعه نباشه، اما تو اونقد از خود راضی هستی که فک میکنی هرچی میاد توو ذهنته درسته و حرفای بقیه همش چرت!
فک میکنی اگه زندگیت سخته، اگه سرت شلوغه اگه حالت بده و.. بقیه حالشون خوبه و دارن حالشو میبرن! نه اتفاقا من مشکلاتم از سنم بیشتره اما مثل تو هی نمیگم به این و اون، از خدا هم گِله ندارم، حتما جَنبه ی من اندازه دردیه که بهم داده.. من نمیرم عکس از چشمای خیسم بذارم اینور اونور که بقیه اشکشون بگیره، من قربون اون چشمات برم اما خب نمیخواد کسی اون قیافه و چشمای پر از غمتو ببینه، من خودم اگه بخوام اشک کسیو دربیارم با کلمه هام میتونم اینکارو بکنم، اگه بخوام اشک در بیارم، قصه ی کارایی که بهت کردم و جوابایی که گرفتمو بگم اشکشون در میاد!
تو شاید این متنو جدی نگیری، اصن نخونی، یا اصن به دستت نرسه، یا ببینی طولانیه و ساده از کنارش رد شی، چون تو وقت نداری متنای چرت طولانیه منو بخونی، شما کلاست در حد ما نیست، شما شام پاستا میخوای ببخشید ما نیمرو میزنیم! خلاصه بگم بهت که دنیا اونقد جدی نیس که بخاطرش احساساتِ جدیِ بقیه نسبت به خودتو نادید بگیری و از کنارشون رد شی، شاید خیلی چیزا دیگه تکرار نشن، به نظر من ضربه خوردن خیلی بهتر از حسرت خوردنه، اینکه الان ضربه ی محکمی از تو بخورم قطعا بهتر از اینه که بعدا حسرت بخورم که چرا بهش نگفتم دوسِت دارم و گذاشتم راحت بره...
شاید توو باهام خیلی جاها خوب تا کردی، اما یه جای دیگه آدما بهم ثابت میشن، کسی یادش نمیاد تو فلان مهمونی فلان روز فلانی اومده بود، اما همه یادشون هست که توو مراسم ختم عزیزاشون کی اومده بود، میبینی که خودت،
ماها تو ذهنمون میمونه کیا تو غم و سختی بازم کنارمون موندن و پا به پای ما ناراحت شدن، تو تووی ذهن من موندی اما نه به این دلیل، اما من اگه تو ذهنت بمونم قطعا بخاطر همین موضوعه، بخاطر همون نودتا خوبی توو همه ی شرایط!
#داستانکـ
که بگی بیرحمی؟ که بگی برات مهم نیست چیزی؟!
به جز رفتن تو و نابود شدن من اتفاق خاصی نمیوفته، نه اصلا فک نکنی کسی دلش برات تنگ میشه یا کسی شبا عکساتو میبینه، نه، برو خیالت تخته تخت، انقد خیالتو تخت کن که روش بتونی با اون راحت دراز بکشی! من که خودم میدونم کسیو پیدا نمیکنی مثل من بخوادت، اما باشه تو باز خودتو بزن به کوچه علی چپ، نه البته سمت کوچه علی اینا نرو، شاید نامزدت ناراحت بشه! حداقل اونو مثل من حرص نده، شایدم اون اصلا مثل من هیچوقت حرص نخوره سرتو.
یکی بهت صدتا خوبی میکنه، ظرفیت خوبیش به یه آدم همون صدتاس، بعد یه روزی ده تا بدی میکنه، تو که ریاضیت خوبه! صد منهای ده نمیشه صفر، از صدتا خوبی اگه ده تا بدی کم کنی هنوز بازم نود تا خوبی میمونه!
حالا یکیم هست ظرفیت خوبیش هزارتاعه، از اون هزارتا دیویستاشو صرف تو میکنه! درسته دیویستا خوبی اون از صدتاعه من بیشتره، اما من تمام وجودمو همه ی دار و ندارمو، همه ی احساسمو، یعنی همه ی اون صدتارو همه ی همشو برای تو هدر دادم!
اینطوری باید فرق آدمارو ببینی اما تو که شخصیتو نمیبینی، جیبشونو میبینی با سودی که برات دارن..
فک میکنی اگه میبینی کارامو میتونی مغز منو بخونی؟! نه نمیتونی، چون اونکارایی که من کردم شاید فک کنی به فلان دلیل انجامش دادم، اما همیشه واقعیت و برداشتای تو مثل هم نیست! شاید اونکاری که من کردم اون حرفی که من زدم به اون دلیلی که توو مغز توعه نباشه، اما تو اونقد از خود راضی هستی که فک میکنی هرچی میاد توو ذهنته درسته و حرفای بقیه همش چرت!
فک میکنی اگه زندگیت سخته، اگه سرت شلوغه اگه حالت بده و.. بقیه حالشون خوبه و دارن حالشو میبرن! نه اتفاقا من مشکلاتم از سنم بیشتره اما مثل تو هی نمیگم به این و اون، از خدا هم گِله ندارم، حتما جَنبه ی من اندازه دردیه که بهم داده.. من نمیرم عکس از چشمای خیسم بذارم اینور اونور که بقیه اشکشون بگیره، من قربون اون چشمات برم اما خب نمیخواد کسی اون قیافه و چشمای پر از غمتو ببینه، من خودم اگه بخوام اشک کسیو دربیارم با کلمه هام میتونم اینکارو بکنم، اگه بخوام اشک در بیارم، قصه ی کارایی که بهت کردم و جوابایی که گرفتمو بگم اشکشون در میاد!
تو شاید این متنو جدی نگیری، اصن نخونی، یا اصن به دستت نرسه، یا ببینی طولانیه و ساده از کنارش رد شی، چون تو وقت نداری متنای چرت طولانیه منو بخونی، شما کلاست در حد ما نیست، شما شام پاستا میخوای ببخشید ما نیمرو میزنیم! خلاصه بگم بهت که دنیا اونقد جدی نیس که بخاطرش احساساتِ جدیِ بقیه نسبت به خودتو نادید بگیری و از کنارشون رد شی، شاید خیلی چیزا دیگه تکرار نشن، به نظر من ضربه خوردن خیلی بهتر از حسرت خوردنه، اینکه الان ضربه ی محکمی از تو بخورم قطعا بهتر از اینه که بعدا حسرت بخورم که چرا بهش نگفتم دوسِت دارم و گذاشتم راحت بره...
شاید توو باهام خیلی جاها خوب تا کردی، اما یه جای دیگه آدما بهم ثابت میشن، کسی یادش نمیاد تو فلان مهمونی فلان روز فلانی اومده بود، اما همه یادشون هست که توو مراسم ختم عزیزاشون کی اومده بود، میبینی که خودت،
ماها تو ذهنمون میمونه کیا تو غم و سختی بازم کنارمون موندن و پا به پای ما ناراحت شدن، تو تووی ذهن من موندی اما نه به این دلیل، اما من اگه تو ذهنت بمونم قطعا بخاطر همین موضوعه، بخاطر همون نودتا خوبی توو همه ی شرایط!
#داستانکـ
۳۰.۶k
۰۶ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.