part 90
#part_90
#فرار
از تعارف بدم میاد بچه راه بیفت خدایی حقش نبود بزنم کتلتش کنم پسره ی نقطه چین ولی دلم نمیاد فحشش بدم گ*ن*ا*ه داشت یه سانتم ازم دور نمی شد به جون خودم کم مونده بود تو اتاق پرو هم باهام بیاد بعد از خریدن لباس واسه من رفتیم دنبال لباس واسه ارسلان جون که گویا قبلا سفارش کرده بودن بله دیگه کلاسشون بالاس ملت تند تند سفارش میدن اصلا به من چه برگشتیم تو ماشین هر چی ارسلان گفت بریم رستوران قبول نکردم والا منکه شانس ندارم یهو یکی اشنا دراومد اونوقت چی ؟؟خلاصه با هزار تا غر غر و تهدید که من گشنمه و اینا بردم خونه خو به من چه میخواست خدمتکاراشو مرخص نکنه فردا بیان رسیدیم خونه و من زود تر رفتم سمت در خوب متاسفانه بعد از یه حساب سر انگشتی متوجه شدم کلید ندارم با اخم اومد و درو باز کرد بعدم بدون اینکه حتی نگامم کنه رفت داخل عین پسر بچه های تخس شده بود واقعا راس میگن با شکم مردا نمیشه بازی کرداااا جدی بگیرید خلاصه منم خودمو زدم به همون کوچه ی معروف همیشه چپ علی جونو رفتم داخل دیانا و کتی جونم هنوز برنگشته بودن رفتم داخل دیدم ارسلان لم داده رو مبل و عین میرغضب داره نگام میکنه خو چیکار کنم منم عین خودش نشستم روبه روش و با اخم نگاش کردم
- نمیشد بریم ارسلان ! میییییتررررسم میفهمی ؟؟؟
- میترسی ؟؟؟
- اره به خدا
خدا وکیلی داشت میمرد از حرص اومد چیزی بگه که یهو انگار یه چیزی یادش اومده باشه مکث کرد همینجوری زل زده بودیم بهم که یهو یه لبخند خبیث زد و ریلکس بلند شد جااان !؟؟؟؟ چی شد الان ؟
همینجوری داشتم با دهن باز نگاش میکردم که بی توجه به من گفت
- اشکال نداره میرم لباس عوض کنم
چرا یهو کانال عوض کرد
#فرار
از تعارف بدم میاد بچه راه بیفت خدایی حقش نبود بزنم کتلتش کنم پسره ی نقطه چین ولی دلم نمیاد فحشش بدم گ*ن*ا*ه داشت یه سانتم ازم دور نمی شد به جون خودم کم مونده بود تو اتاق پرو هم باهام بیاد بعد از خریدن لباس واسه من رفتیم دنبال لباس واسه ارسلان جون که گویا قبلا سفارش کرده بودن بله دیگه کلاسشون بالاس ملت تند تند سفارش میدن اصلا به من چه برگشتیم تو ماشین هر چی ارسلان گفت بریم رستوران قبول نکردم والا منکه شانس ندارم یهو یکی اشنا دراومد اونوقت چی ؟؟خلاصه با هزار تا غر غر و تهدید که من گشنمه و اینا بردم خونه خو به من چه میخواست خدمتکاراشو مرخص نکنه فردا بیان رسیدیم خونه و من زود تر رفتم سمت در خوب متاسفانه بعد از یه حساب سر انگشتی متوجه شدم کلید ندارم با اخم اومد و درو باز کرد بعدم بدون اینکه حتی نگامم کنه رفت داخل عین پسر بچه های تخس شده بود واقعا راس میگن با شکم مردا نمیشه بازی کرداااا جدی بگیرید خلاصه منم خودمو زدم به همون کوچه ی معروف همیشه چپ علی جونو رفتم داخل دیانا و کتی جونم هنوز برنگشته بودن رفتم داخل دیدم ارسلان لم داده رو مبل و عین میرغضب داره نگام میکنه خو چیکار کنم منم عین خودش نشستم روبه روش و با اخم نگاش کردم
- نمیشد بریم ارسلان ! میییییتررررسم میفهمی ؟؟؟
- میترسی ؟؟؟
- اره به خدا
خدا وکیلی داشت میمرد از حرص اومد چیزی بگه که یهو انگار یه چیزی یادش اومده باشه مکث کرد همینجوری زل زده بودیم بهم که یهو یه لبخند خبیث زد و ریلکس بلند شد جااان !؟؟؟؟ چی شد الان ؟
همینجوری داشتم با دهن باز نگاش میکردم که بی توجه به من گفت
- اشکال نداره میرم لباس عوض کنم
چرا یهو کانال عوض کرد
۲.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.