ملکه مار من
#ملکه_مار_من
#나의_뱀_여왕
#part_۷
روبین رفتن نبضشو گرفت گفت
루빈은 맥박을 재며 말했습니다.
روبین_زندست
루빈_살아있다
زنگ زد به اورژانس بعد چند دقیقه اورژانس امد مین هو رو برد ما هم همراهش رفتیم مستقیم بردنش اتاق عمل
응급실에 전화했더니 몇 분 뒤에 응급실이 와서 민호를 데리고 가서 바로 수술실로 데려갔습니다.
_یعنی آبجیم حالش خوبه؟.!
_아베짐이 괜찮다는 뜻인가요?
دل تو دلم نیست آنقدر دلشوره دارم
네 마음이 없어 마음이 너무 아프다
_اوووووووووف
_오~~
روبین_پیداش میکنم برات باشه،خواهره کوچیکترتو برات میارم باشه
루빈_내가 찾아줄게, 네 여동생을 데려올게
نگاش کردم نگاش بهم آرامش میده دکتر امد بلند شدم گفتم
나는 그를 보았고 그는 나를 진정시키고 의사가 왔고 일어나서 말했습니다.
_آقای دکتر حالش خوبه؟
_의사는 괜찮아요?
دکتر_معلوم نیست زنده بمونه
의사_그가 살아남을지는 알려지지 않았다
_چراا؟چرااا؟
_왜 왜 왜?
دکتر_خیلی بده زدنش
의사_안타깝다
با این حرف دکتر چشمامو بستم ویه چیزه گرم ردی گونم سرایزه شد
이 의사의 말에 눈을 감았더니 뺨에 따뜻한 것이 흘러내렸다.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
[یونا]
[유나]
چشمامو باز کردم دیدم خودمو یه جای سیاه فقط و فقط یه چراغ کوچیک زرد رنگ وسط اتاق بود وحشک کردم یکی گفت
눈을 뜨니 검은 곳에 있는 내 모습이 보였고 방 한가운데에는 조그만 노란 불빛만 보였다. 누군가는 겁에 질렸다고 말했다.
_پس بیدارشدی خانم پلیسه
_ 일어나셨군요, 경찰 부인
نگاش کروم یه مرده گنده ولی آورده هیچی رو نداره
네가쉬 크롬은 죽은 사람이지만 가져올 것이 아무것도 없습니다.
_خوبه از من خوشت میومد فهمیدی پلیسم ترسیدی
_그래 당신은 나를 좋아하고 이해합니다. 당신은 내 경찰을 두려워했습니다
_نه من اصلا ازت خوشم نمیومد
_아니, 난 당신을 전혀 좋아하지 않아요
_آره جون عمت
_네, 이모님
منو زد با هین زدنش چشمام سیاهی رفت دیگه هیچی ندیدم
그 사람이 나를 때렸어요. 내 눈은 어두워졌고 더 이상 아무것도 볼 수 없었어요
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#بازیگر
#خواننده
#کره
#کره_ای
#چین
#چینی
#رمان
#اکسو
#پارک_چانیول
#나의_뱀_여왕
#part_۷
روبین رفتن نبضشو گرفت گفت
루빈은 맥박을 재며 말했습니다.
روبین_زندست
루빈_살아있다
زنگ زد به اورژانس بعد چند دقیقه اورژانس امد مین هو رو برد ما هم همراهش رفتیم مستقیم بردنش اتاق عمل
응급실에 전화했더니 몇 분 뒤에 응급실이 와서 민호를 데리고 가서 바로 수술실로 데려갔습니다.
_یعنی آبجیم حالش خوبه؟.!
_아베짐이 괜찮다는 뜻인가요?
دل تو دلم نیست آنقدر دلشوره دارم
네 마음이 없어 마음이 너무 아프다
_اوووووووووف
_오~~
روبین_پیداش میکنم برات باشه،خواهره کوچیکترتو برات میارم باشه
루빈_내가 찾아줄게, 네 여동생을 데려올게
نگاش کردم نگاش بهم آرامش میده دکتر امد بلند شدم گفتم
나는 그를 보았고 그는 나를 진정시키고 의사가 왔고 일어나서 말했습니다.
_آقای دکتر حالش خوبه؟
_의사는 괜찮아요?
دکتر_معلوم نیست زنده بمونه
의사_그가 살아남을지는 알려지지 않았다
_چراا؟چرااا؟
_왜 왜 왜?
دکتر_خیلی بده زدنش
의사_안타깝다
با این حرف دکتر چشمامو بستم ویه چیزه گرم ردی گونم سرایزه شد
이 의사의 말에 눈을 감았더니 뺨에 따뜻한 것이 흘러내렸다.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
[یونا]
[유나]
چشمامو باز کردم دیدم خودمو یه جای سیاه فقط و فقط یه چراغ کوچیک زرد رنگ وسط اتاق بود وحشک کردم یکی گفت
눈을 뜨니 검은 곳에 있는 내 모습이 보였고 방 한가운데에는 조그만 노란 불빛만 보였다. 누군가는 겁에 질렸다고 말했다.
_پس بیدارشدی خانم پلیسه
_ 일어나셨군요, 경찰 부인
نگاش کروم یه مرده گنده ولی آورده هیچی رو نداره
네가쉬 크롬은 죽은 사람이지만 가져올 것이 아무것도 없습니다.
_خوبه از من خوشت میومد فهمیدی پلیسم ترسیدی
_그래 당신은 나를 좋아하고 이해합니다. 당신은 내 경찰을 두려워했습니다
_نه من اصلا ازت خوشم نمیومد
_아니, 난 당신을 전혀 좋아하지 않아요
_آره جون عمت
_네, 이모님
منو زد با هین زدنش چشمام سیاهی رفت دیگه هیچی ندیدم
그 사람이 나를 때렸어요. 내 눈은 어두워졌고 더 이상 아무것도 볼 수 없었어요
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
#بازیگر
#خواننده
#کره
#کره_ای
#چین
#چینی
#رمان
#اکسو
#پارک_چانیول
۵۲۵
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.