ادامه 🪩عشقـ ِرومخـp⁴
یه لحظه احساس کردم به جای خون توی رگم خوشحالی و هیجان وجود داشت. خب... دروغ نگم توی این دوماه خیلی کم پیش میومد لبخند بزنم و خنده ی من جز نادر ترین خنده ها توی دانشگاهه. اما الان با تمام وجودم خندیدم و خوشحالی و توی وجودم حس کردم. باورم نمیشد. اون اینجاس.... مینای قشنگ و نازک نارنجی من اینجاسسسسس. قشنگ معلوم بود گارام هم همین احساس منو داشت چون کم مونده بود عین ابر بهار گریه کنه*منظور اشک شوقه(˵ ͡° ͜ʖ ͡°˵)* باهم دویدیم و محکم مینا رو بغل کردیم. آخ که چقد دلم برای این بغل تنگ شده بود. اما... اما..؟! اون اینجا چیکار میکنه؟
(علامت مینا¶)
¶هی! اینجوری اکسیژن به مغزم نمیرسه اروم تر هههه*خنده* ازش جدا شدیم من هنوز باورم نمیشد اون اینجاس. دانشجوی ترم 3 پزشکی چرا باید تو کلاس ترم دوی هنر و سرگرمی باشه؟؟! اما الان اونقدررر خوشحال بودم که اصن نمیخواستم به چیز دیگه ای فک کنم! ^^ همونطور که فک میکردم گارام عین ابر بهار داره گریه میکنه:|😂 +هق هق هق میناااا هق هق اینجا هق خیلی هق خوشحالم هقهقهقهقه ههههههههههقه ¶آیگووووو تو که هنوزم همونقدر لوسییی،دختره ی لوس*و زبونشو دراز میکنه و میخنده 😝* با هیجان و شادی و همون لبخند گنده و بزرگی که رو لبم بود گفتم -اونی تو.. حرفام با حرف استاد قطع شد🙄 %اهم. اگه فیلم هندیاتون تموم شد برید بشینید مثلا وسط کلاسیم در ضمن*رو کرد به ما* یکبار دیگه اینقدر دیر سرکلاس حاضر بشید راتون نمیدم. نگاهی به گارام کردم. دوباره داشت رنگش مث گچ میشد. خندمو خوردم و بی تفاوت رفتم سر جام نشستم. *پوزخند*هه چه عجب. جونگ کوک و جیمین بلخره بعد از دوماه تصمیم گرفتن سر کلاس حاضر بشن. بی تفاوت به جونگ کوک که دوباره داشت با اون پوزخند و نگاه ترسناکش میخوردم نشستم سر جام و منتظر شدم. گارام هم پشت سرم اومد. %خب مینا شی میخواستی خودتو معرفی کنی که دخترا وارد شدن. الان خودتو معرفی کن. مینا خیلی پر انرژی رو به استاد گفت¶چشم استاد.*و رو کرد به سمت بچه ها* من مینا هستم اهل ترکیه ام اما پدربزرگم کره ای بوده. 23 سالمه و تا همین یه ماه پیش پزشکی میخوندم اما خب نظرم عوض شد و اومدم اینجا و همچنین دوست بچگی چه وون و گارام هم هستم. امیدوارم دوستای خوبی بشیم و باهم کنار بیایم و بعد نیششو تا بناگوش باز کرد😁<- اینجوری. او خدای من... هنوزم همونجوری موقع معرفی خودش کل زندگی نامه شو تعریف میکنه. سری از رو تاسف تکون دادم و باز به جلو خیره شدم. اون طرف کلاس یه جای خالی بود و مینا رفت نشست اونجا. %خب درس و شروع میکنیم..
(علامت مینا¶)
¶هی! اینجوری اکسیژن به مغزم نمیرسه اروم تر هههه*خنده* ازش جدا شدیم من هنوز باورم نمیشد اون اینجاس. دانشجوی ترم 3 پزشکی چرا باید تو کلاس ترم دوی هنر و سرگرمی باشه؟؟! اما الان اونقدررر خوشحال بودم که اصن نمیخواستم به چیز دیگه ای فک کنم! ^^ همونطور که فک میکردم گارام عین ابر بهار داره گریه میکنه:|😂 +هق هق هق میناااا هق هق اینجا هق خیلی هق خوشحالم هقهقهقهقه ههههههههههقه ¶آیگووووو تو که هنوزم همونقدر لوسییی،دختره ی لوس*و زبونشو دراز میکنه و میخنده 😝* با هیجان و شادی و همون لبخند گنده و بزرگی که رو لبم بود گفتم -اونی تو.. حرفام با حرف استاد قطع شد🙄 %اهم. اگه فیلم هندیاتون تموم شد برید بشینید مثلا وسط کلاسیم در ضمن*رو کرد به ما* یکبار دیگه اینقدر دیر سرکلاس حاضر بشید راتون نمیدم. نگاهی به گارام کردم. دوباره داشت رنگش مث گچ میشد. خندمو خوردم و بی تفاوت رفتم سر جام نشستم. *پوزخند*هه چه عجب. جونگ کوک و جیمین بلخره بعد از دوماه تصمیم گرفتن سر کلاس حاضر بشن. بی تفاوت به جونگ کوک که دوباره داشت با اون پوزخند و نگاه ترسناکش میخوردم نشستم سر جام و منتظر شدم. گارام هم پشت سرم اومد. %خب مینا شی میخواستی خودتو معرفی کنی که دخترا وارد شدن. الان خودتو معرفی کن. مینا خیلی پر انرژی رو به استاد گفت¶چشم استاد.*و رو کرد به سمت بچه ها* من مینا هستم اهل ترکیه ام اما پدربزرگم کره ای بوده. 23 سالمه و تا همین یه ماه پیش پزشکی میخوندم اما خب نظرم عوض شد و اومدم اینجا و همچنین دوست بچگی چه وون و گارام هم هستم. امیدوارم دوستای خوبی بشیم و باهم کنار بیایم و بعد نیششو تا بناگوش باز کرد😁<- اینجوری. او خدای من... هنوزم همونجوری موقع معرفی خودش کل زندگی نامه شو تعریف میکنه. سری از رو تاسف تکون دادم و باز به جلو خیره شدم. اون طرف کلاس یه جای خالی بود و مینا رفت نشست اونجا. %خب درس و شروع میکنیم..
۲.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.