رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ²⁷ ¤
___________________________
ولی تا رفتم بالا یه چیزی تو هوا پخش شدو سرگیجه گرفتم و دنیام سیاه شد ....
ویو " این یوپ "
داشتم دنبال آماندا میگشتم نبود
که آرتمیس رو دیدم
ازش پرسیدم آماندا کجاس
این یوپ : آرتمیس آماندا رو ندیدی ؟
آرتمیس : اتفاقا اومده بود دنبال تو که یهو غیب شد هرچی میگردم پیداش نمیکنم هیچ جا نیس
این یوپ : دنبال من ؟ برای چی
آرتمیس : یه دختره از اول مراسم خیلی مشکوک میزد ، همش چشمش رو آماندا بود و با تلفن حرف میزد ، اومد تا بهت اینو بگه
این یوپ : چیییی نه وای نه آمانداااااااا آماندااااااا
آرتمیس : چیشده
این یوپ : هرکی بوده معلومه از دشمن های من بوده و میخواسته با آماندا منو عذاب بده بدو ببین کجاس ( داد )
آرتمیس : وای نههههه امانداااااا آماندااااااا کجاییییی
اونا همه جا رو گشتن ولی خبری از آماندا نبود :)
آماندا رو برده بودن
کی برده بود ؟؟
شاید بعضی هاتون فهمیده باشین کی
همون کسی که توی یه شب تمام آرزو های آماندا رو خراب کرد
کل زندگیش رو ازش گرفت
فهمیدید کی ؟
اونوو
کسی که فک میکنه آماندا مال اونه
کسی که اگر چیزی مال اون نباشه رو باید مال خودش کنه
حالا چجوری ؟؟ با زور ! با اجبار !
حالا چجوری نقشه هاشو عملی میکرد ؟؟
به کمک خواهرش جنا ( بچه ها اون معرفی هایی که درباره جنا بهتون کرده بودم رو فراموش کنید چون جنا اصلا اونجوری نیس و کاملا برعکسه )
اونوو به زور خواهرشو به ماموریت هاش میفرستاد و اونجوری نقشه هاشو عملی میکرد
ولی جنا با این کارش مخالف بود و به زور اونوو انجامش میداد
جنا میدونست که آماندا از اونوو بدش میاد ، چند بار هم به خاطرش با داداشش دعواش شد
ولی اونوو جنا رو تهدید کرد که اگر این کار رو انجام ندی به طرز خیلی بدی میکشمت
آره اونوو خیلی بی رحم بود خیلی ! حتی به خواهر خودش هم رحم نمیکنه چه برسه با آماندا
ولی برعکس این یوپ ، با تمام سرد و خشن بودنش کسی رو که واقعا دوسش داره رو خوشبخت میکنه ، کاری اونوو نمیتونه
حالا دور نشیم از داستان :)
اونوو نقشه های بدی تو سرش داشت ، میخواست همه دق دلی هاشو سر آماندا خالی کنه
از قبل وسایل شکنجه رو آماده کرده بود و بی صبرانه منتظر اومدن آماندا بود
دربارش به جنا چیزی نگفته بود چون میدونست اگه بگه به هیچ عنوان این کار رو انجام نمیده
_______________________________
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ²⁷ ¤
___________________________
ولی تا رفتم بالا یه چیزی تو هوا پخش شدو سرگیجه گرفتم و دنیام سیاه شد ....
ویو " این یوپ "
داشتم دنبال آماندا میگشتم نبود
که آرتمیس رو دیدم
ازش پرسیدم آماندا کجاس
این یوپ : آرتمیس آماندا رو ندیدی ؟
آرتمیس : اتفاقا اومده بود دنبال تو که یهو غیب شد هرچی میگردم پیداش نمیکنم هیچ جا نیس
این یوپ : دنبال من ؟ برای چی
آرتمیس : یه دختره از اول مراسم خیلی مشکوک میزد ، همش چشمش رو آماندا بود و با تلفن حرف میزد ، اومد تا بهت اینو بگه
این یوپ : چیییی نه وای نه آمانداااااااا آماندااااااا
آرتمیس : چیشده
این یوپ : هرکی بوده معلومه از دشمن های من بوده و میخواسته با آماندا منو عذاب بده بدو ببین کجاس ( داد )
آرتمیس : وای نههههه امانداااااا آماندااااااا کجاییییی
اونا همه جا رو گشتن ولی خبری از آماندا نبود :)
آماندا رو برده بودن
کی برده بود ؟؟
شاید بعضی هاتون فهمیده باشین کی
همون کسی که توی یه شب تمام آرزو های آماندا رو خراب کرد
کل زندگیش رو ازش گرفت
فهمیدید کی ؟
اونوو
کسی که فک میکنه آماندا مال اونه
کسی که اگر چیزی مال اون نباشه رو باید مال خودش کنه
حالا چجوری ؟؟ با زور ! با اجبار !
حالا چجوری نقشه هاشو عملی میکرد ؟؟
به کمک خواهرش جنا ( بچه ها اون معرفی هایی که درباره جنا بهتون کرده بودم رو فراموش کنید چون جنا اصلا اونجوری نیس و کاملا برعکسه )
اونوو به زور خواهرشو به ماموریت هاش میفرستاد و اونجوری نقشه هاشو عملی میکرد
ولی جنا با این کارش مخالف بود و به زور اونوو انجامش میداد
جنا میدونست که آماندا از اونوو بدش میاد ، چند بار هم به خاطرش با داداشش دعواش شد
ولی اونوو جنا رو تهدید کرد که اگر این کار رو انجام ندی به طرز خیلی بدی میکشمت
آره اونوو خیلی بی رحم بود خیلی ! حتی به خواهر خودش هم رحم نمیکنه چه برسه با آماندا
ولی برعکس این یوپ ، با تمام سرد و خشن بودنش کسی رو که واقعا دوسش داره رو خوشبخت میکنه ، کاری اونوو نمیتونه
حالا دور نشیم از داستان :)
اونوو نقشه های بدی تو سرش داشت ، میخواست همه دق دلی هاشو سر آماندا خالی کنه
از قبل وسایل شکنجه رو آماده کرده بود و بی صبرانه منتظر اومدن آماندا بود
دربارش به جنا چیزی نگفته بود چون میدونست اگه بگه به هیچ عنوان این کار رو انجام نمیده
_______________________________
۲.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.