☆رئیس خرابکار من☆
( دیر گذاشتم میدونم ببخشین خونه عمه ام اینجا نمیزارن گوشی دس بگیرم الانم همه خوابن منم رفتم طبقه بالا دارم مینویسم ಥ‿ಥ)
Part1
از زبان ا/ت•
اهههه نمیخوام برم سرکار دیشب اصن نتونستم درست بخوابم
تا ساعت ۲ داشتم درباره بازیگرای کمپانی تحقیق میکردم بعد اونم لیا (اسلاید دوم) دست از سرم برنمیداشت گیر داده براش از میسو ( یکی از بازیگرای معروف کمپانی که از خودم در اوردن..... قوه تخیلم خیلی قویه) امضا بگیرم پدرمو در اورد بعد اونم همش داشتم کابوس روزیو میدیدم که مامانم خودکشی کرد (پارت اخر کل بیوگرافی ها رو کامل میزارم) همون روز بابامم تصادف کرد....
گوشی: ویژژژژ ویژژژژژ
خدوم خریه؟
ا/ت: وای شت.... الو سونبه ( به ارشدشون میگن سونبه) بله دارم میام....... میدونم دیشب نتونستم بخوابم معذرت میخوام
اون مردک رو مخ.... قسم یه روز خودم به فجیح ترین روش اخراجش میکنم
سریع یه لباس پوشیدم ( اسلاید سه) چون بهار بود کت نپوشیدم... سوئیچ ماشین.... سوئیچ کوووو
کل خونه رو زیر رو گردم اخرشم تو کیفم پیداش کردم اهههه تاسف بر انگیزه
سریع سوار ماشین شدم و با اخرین سرعت مجاز رفتم سر کار
ماشینو پارک کردم و سریع رفتم تو ساعت ۸:۳۰ بود خب اونقدم دیر نکردم
راشتم میرفتم بخش روابط عمومی که یکی رو دیدم داشت از کنار یه گلدون رد میشد که پاش پیچ خورد قبل اینکه بیوفته گرفتمش ولی لنگای درازش خورد به گلدون و گلدون بدبخت به ۶۰۰ هزار تیکه تبدیل شد.... شادی روح گل توش صلوات
ا/ت: چش کورتو باز کن گور بابای گلدون یه بلایی سر خودت میاری چُلُفتی
رامو گرفتم رفتم تو بخش که اون سونبه خرم اومد چپ چپ نگام کرد
ا/ت: چیزی شده سونبه ( ترجمه: ها چیه چی میخوای *بیب*)
سونبه: تو الان به رئیس کمپانی گفتی چلفتی
ا/ت: با دسته گوره خرا که رو به رو نیستی اون چلفتی چجوری میخواد رئیس یه همچین کمپانی ای باشه؟
سونبه: چمیدونم اون کیم نامجون عه ۱۰ سال پیش تازه کارشث شروع کرد الانم رئیسه.... خوش برخورده ولی عصبیش نکن برات بد تموم میشه
ا/ت : اون عرضه نداره رو پاش وایسه... با اون لنگای درازش..... چیه چرا ساکت شدی؟
سونبه: عام... پشت سرتو ببین
برگشتم پشتم نگا کردم دیدم اون چلفتی پشت سرمه
رومو برگردوندم و سرمو کردم تو کامپیوتر و کارمو کردم و گفتم
ا/ت: چیه؟ اومدی بابت اینکه جونتو نجات دادم ازم تشکر کنی؟
نامجون: نه اومدم بهت این برگه ها رو بدم و بگم امروز اضافه کاری داری
یه متر کاغذ گذاشت رو میز و دستاشو کرد تو جیب شلوارش و راه افتاد بره که با سر رفت تو دیوار کنار در
ا/ت: اه ام دامنتو گرفت *جر خوردن*
نامجون: *یه جوری نگاش میکنه *(قبول کنین نامجون خیلی منحرفه ಠ‿ಠ)
ا/ت: نگام نکن
رئیس بی دست و پام رفت و منم مشغول کار شدم
•••••••••••••••••
بلاخره پارت اولشو گذاشتم اَاااااااااااا
ممنون میشم حمایتش کنین
ولی خب خودم دلم راضی نیس بنویسمش انگار دارم به نامجین خیانت میکنم....
خب شرطا
۲ تا فالو
۱۰ تا لایک
۱۵ تا کامنت
#فیک
#نامجون
Part1
از زبان ا/ت•
اهههه نمیخوام برم سرکار دیشب اصن نتونستم درست بخوابم
تا ساعت ۲ داشتم درباره بازیگرای کمپانی تحقیق میکردم بعد اونم لیا (اسلاید دوم) دست از سرم برنمیداشت گیر داده براش از میسو ( یکی از بازیگرای معروف کمپانی که از خودم در اوردن..... قوه تخیلم خیلی قویه) امضا بگیرم پدرمو در اورد بعد اونم همش داشتم کابوس روزیو میدیدم که مامانم خودکشی کرد (پارت اخر کل بیوگرافی ها رو کامل میزارم) همون روز بابامم تصادف کرد....
گوشی: ویژژژژ ویژژژژژ
خدوم خریه؟
ا/ت: وای شت.... الو سونبه ( به ارشدشون میگن سونبه) بله دارم میام....... میدونم دیشب نتونستم بخوابم معذرت میخوام
اون مردک رو مخ.... قسم یه روز خودم به فجیح ترین روش اخراجش میکنم
سریع یه لباس پوشیدم ( اسلاید سه) چون بهار بود کت نپوشیدم... سوئیچ ماشین.... سوئیچ کوووو
کل خونه رو زیر رو گردم اخرشم تو کیفم پیداش کردم اهههه تاسف بر انگیزه
سریع سوار ماشین شدم و با اخرین سرعت مجاز رفتم سر کار
ماشینو پارک کردم و سریع رفتم تو ساعت ۸:۳۰ بود خب اونقدم دیر نکردم
راشتم میرفتم بخش روابط عمومی که یکی رو دیدم داشت از کنار یه گلدون رد میشد که پاش پیچ خورد قبل اینکه بیوفته گرفتمش ولی لنگای درازش خورد به گلدون و گلدون بدبخت به ۶۰۰ هزار تیکه تبدیل شد.... شادی روح گل توش صلوات
ا/ت: چش کورتو باز کن گور بابای گلدون یه بلایی سر خودت میاری چُلُفتی
رامو گرفتم رفتم تو بخش که اون سونبه خرم اومد چپ چپ نگام کرد
ا/ت: چیزی شده سونبه ( ترجمه: ها چیه چی میخوای *بیب*)
سونبه: تو الان به رئیس کمپانی گفتی چلفتی
ا/ت: با دسته گوره خرا که رو به رو نیستی اون چلفتی چجوری میخواد رئیس یه همچین کمپانی ای باشه؟
سونبه: چمیدونم اون کیم نامجون عه ۱۰ سال پیش تازه کارشث شروع کرد الانم رئیسه.... خوش برخورده ولی عصبیش نکن برات بد تموم میشه
ا/ت : اون عرضه نداره رو پاش وایسه... با اون لنگای درازش..... چیه چرا ساکت شدی؟
سونبه: عام... پشت سرتو ببین
برگشتم پشتم نگا کردم دیدم اون چلفتی پشت سرمه
رومو برگردوندم و سرمو کردم تو کامپیوتر و کارمو کردم و گفتم
ا/ت: چیه؟ اومدی بابت اینکه جونتو نجات دادم ازم تشکر کنی؟
نامجون: نه اومدم بهت این برگه ها رو بدم و بگم امروز اضافه کاری داری
یه متر کاغذ گذاشت رو میز و دستاشو کرد تو جیب شلوارش و راه افتاد بره که با سر رفت تو دیوار کنار در
ا/ت: اه ام دامنتو گرفت *جر خوردن*
نامجون: *یه جوری نگاش میکنه *(قبول کنین نامجون خیلی منحرفه ಠ‿ಠ)
ا/ت: نگام نکن
رئیس بی دست و پام رفت و منم مشغول کار شدم
•••••••••••••••••
بلاخره پارت اولشو گذاشتم اَاااااااااااا
ممنون میشم حمایتش کنین
ولی خب خودم دلم راضی نیس بنویسمش انگار دارم به نامجین خیانت میکنم....
خب شرطا
۲ تا فالو
۱۰ تا لایک
۱۵ تا کامنت
#فیک
#نامجون
۶.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.