من و تو ۱۳
من و تو پارت ۱۳
یعنی چی که خونش سفیده
خداکنه حالش خوب بشه حالا باید چیکار کنیم که دازای صدام کرد
دازای چویا چویا
چویا چیه
دازای چیشده تو فکری
چویا چی به تو چه
الیسا بچه ها داره بهوش میاد
چویا در حال دویدن
چویا کوثر کوثر خوبی خوبی
کوثر چ..ه...خب..ر..شده
چویا حالت خوبه
کوثر آره
چویا خداروشکر
دازای هوی زیادی حرف زدی نوبت منه
چویا چی
و دعوا
الیسا کوثر الان بهتری چرا اینطوری شد
کوثر خوبم خودمم نمیدونم الیسا میشه امروز بغلم بخوابی
الیسا اما نگفتی به مامانم که قراره اینجا بمونم
کوثر چرا گفتم به مامان چویا هم گفتم
الیسا باشه
ایزابلا خیلی خوب وقت شام بعد خواب است
دازای نهههههههههههه
بقیه هوراااااااااااا
از زبان چویا
کوثر میشه گفت یک سال از اونطوری شدنش میگذره اما میشه گفت هرماه در عذاب بود چون همش خون سفید بالا میآورد اما الان بهتره
چویا کوثر
کوثر حالش بده
کوثر گریه و پریدن در بغل چویا
کوثر دیگه نمیتونم
چویا چیشده آروم باش و آروم بگو
کوثر طبق کتابی که مادرم خونده من باید در سیزده سالگی که تولدمه بهترین تدارکات و یکی رو که موهبتی شبیه به موهبت من داره محافظت کنه ازم اگه نتونم انجام بدم روح پلید به بدنم میره و دنیا نابودمیشههههههه
تعجب کردم ولی یه چیزی رو گرفتم موهبت من شبیه موهبت کوثر
چویا کوثر من قسم میخورم که ازت مراقبت کنم
که یهو یه چیز عجیبی اتفاق افتاد خیلی کم خون بالا آوردم فقط۲قطره کوثرم همینطور بعد خون ها باهم مخلوط شد و ۱قطره از خون من و۱ قطره از خون کوثر رفتند تو دلمون که کوثر گفت
چویا چرا اینکارو کردی واسه چی
چون تو تنها دوستمی نمیخوام بمی یعنی ازبین بری
کوثر ممنون چویا جونم
و ۱۲سال بعد
بچه ها میدونم خیلی چرت شد فقط میخوام بگم که پارت آخرو معلوم نیست کی بزارم چون الان موقع درس و مشقاس شاید فردا شب گذاشتم و راستی بگید که فصل ۲هم ازش بزارم یانه
یعنی چی که خونش سفیده
خداکنه حالش خوب بشه حالا باید چیکار کنیم که دازای صدام کرد
دازای چویا چویا
چویا چیه
دازای چیشده تو فکری
چویا چی به تو چه
الیسا بچه ها داره بهوش میاد
چویا در حال دویدن
چویا کوثر کوثر خوبی خوبی
کوثر چ..ه...خب..ر..شده
چویا حالت خوبه
کوثر آره
چویا خداروشکر
دازای هوی زیادی حرف زدی نوبت منه
چویا چی
و دعوا
الیسا کوثر الان بهتری چرا اینطوری شد
کوثر خوبم خودمم نمیدونم الیسا میشه امروز بغلم بخوابی
الیسا اما نگفتی به مامانم که قراره اینجا بمونم
کوثر چرا گفتم به مامان چویا هم گفتم
الیسا باشه
ایزابلا خیلی خوب وقت شام بعد خواب است
دازای نهههههههههههه
بقیه هوراااااااااااا
از زبان چویا
کوثر میشه گفت یک سال از اونطوری شدنش میگذره اما میشه گفت هرماه در عذاب بود چون همش خون سفید بالا میآورد اما الان بهتره
چویا کوثر
کوثر حالش بده
کوثر گریه و پریدن در بغل چویا
کوثر دیگه نمیتونم
چویا چیشده آروم باش و آروم بگو
کوثر طبق کتابی که مادرم خونده من باید در سیزده سالگی که تولدمه بهترین تدارکات و یکی رو که موهبتی شبیه به موهبت من داره محافظت کنه ازم اگه نتونم انجام بدم روح پلید به بدنم میره و دنیا نابودمیشههههههه
تعجب کردم ولی یه چیزی رو گرفتم موهبت من شبیه موهبت کوثر
چویا کوثر من قسم میخورم که ازت مراقبت کنم
که یهو یه چیز عجیبی اتفاق افتاد خیلی کم خون بالا آوردم فقط۲قطره کوثرم همینطور بعد خون ها باهم مخلوط شد و ۱قطره از خون من و۱ قطره از خون کوثر رفتند تو دلمون که کوثر گفت
چویا چرا اینکارو کردی واسه چی
چون تو تنها دوستمی نمیخوام بمی یعنی ازبین بری
کوثر ممنون چویا جونم
و ۱۲سال بعد
بچه ها میدونم خیلی چرت شد فقط میخوام بگم که پارت آخرو معلوم نیست کی بزارم چون الان موقع درس و مشقاس شاید فردا شب گذاشتم و راستی بگید که فصل ۲هم ازش بزارم یانه
۳.۵k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.