now post
part9✨🪐
کوک:معنی نگاهت رو الان فهمیدم ولی متاسفانه ما یه دختر رو به عنوان یه بادیگارد قبول نمیکینم اینا رو تونستی بزنی چون قصد جوننت رو نداشتن ولی اونایی که قراره از ما در مقابلش محافظت کنی چند تا قاتل روانین
لینا:اشتباه گرفتی عزیزم منم قرار نبود بیام بادیگارد شما ها بشم
یونگی اومد جلو
یونگی:پس چرا اینا رو زدی
لینا:تا جواب حرفای تو پارکینگ تون و نگاه این اقا رو بدم
نامی:واقعا متاسفم برات اینا رو زدی داغون کردی میگی میخواستم جواب نگاهاتون و حرفاتون رو بدم؟
یه صدایی از پشت اومد که تا من خواستم جواب نامی رو بدم نزاشت و گفت
مرد:اون نیست که اونا رو میزنه شمایید که اونارو میزنید با مسخره بازیاتون
برگشتن دیدم به به
(حاج اقا پی دی نیم اومده😂)
فقط اینو کم داشتیم
پی دی نیم:کلی بادیگارد اومد اونا اون همه کتک خوردن و شماها اون کتک قبلی هارو نمیبیند کارای این دختر رو میبنید؟
با اینکه ازش خوشم نمیومد ولی راست میگفت خیلیا بخاطر بنگتن کتک خورده بودن
همه بلند شید بریم اتاق من
لینا:من میرم لباسام رو عوض کنم
رفتم و عوض کردم و اون پسر لاغره رو دیدم دوباره اومد گفت
پسر:تو قبولی چون پی دی نیم دیدت و ازت حمایت کرد اون الان انقدر اعضا رو تحت فشار میزاره که تو و قبول کنن
لینا:تو از کجا میدونی
پسره: چون منم همینجوری اومدم،موفق باشی.
و رفت تو اتاق و منم رفتم سمت بقیه و جلوتر از همشون رفتم سمت اسانسور
توی اسانسور هیچگونه حرفی بین ما زده نشد
رفتیم اتاق پی دی نیم
(به جای پی دی نیم مینویسم پی )
پی:بشینید
اتاقش بزرگ بود یه میز بیست نفری سمت پنجره بود و روبه روی میز میز خود پی بود.
اتاق شبیه حرفrبود و اون سمت کوچیک یه دست مبل راحتی بود
تو طراحی اتاق از رنگ های خنثی کرم و سفید و چوب استفاده کرده بود.
سر میز پی نشست و من سمت راست میز دومین صندلی نشستم لی و روبه روم و جیمین بغلم روبه روی جیمین هم کوک و کنارش جین و ته نشسته بودم کنار جیمین هم نامی و یونگی وهوپی.
پی:خب این قرداده بخون و اگه خواستی امضا کن چون واقعا حوصله بحث با اعضا و تورو ندارم
لینا:کلا ده دقیقه هم نشده منو دیدی حالا حوصلم رو نداری جالبه ، ادمای اینجا همشون عوضین و هر دقیقه رنگ عوض میکنن اقای لی؟
پی:لینا من به تو و مهارت هات نیاز دارم تو اون برگه رو امضا کن
جیمین:جناب اقای پی ما نمیخوایم پس الکی وقت بقیه رو هم نگیر ما یکی رو میخوایم اولا پسر باشه دوما دنبال توجه نباشه
ایشون دنبال توجهه وگرنه چرا بعد از اون همه حرف ما که میگفتیم نمیخوایمش بازم اصرار به اومدن پیش مارو داره
صندلیم رو دادم عقب و به صورت جیمین زل زدم
لینا:چیه خودتو خیلی مهم دیدی نه؟ نکنه فکر کردی ازتون خوشم میاد.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
کوک:معنی نگاهت رو الان فهمیدم ولی متاسفانه ما یه دختر رو به عنوان یه بادیگارد قبول نمیکینم اینا رو تونستی بزنی چون قصد جوننت رو نداشتن ولی اونایی که قراره از ما در مقابلش محافظت کنی چند تا قاتل روانین
لینا:اشتباه گرفتی عزیزم منم قرار نبود بیام بادیگارد شما ها بشم
یونگی اومد جلو
یونگی:پس چرا اینا رو زدی
لینا:تا جواب حرفای تو پارکینگ تون و نگاه این اقا رو بدم
نامی:واقعا متاسفم برات اینا رو زدی داغون کردی میگی میخواستم جواب نگاهاتون و حرفاتون رو بدم؟
یه صدایی از پشت اومد که تا من خواستم جواب نامی رو بدم نزاشت و گفت
مرد:اون نیست که اونا رو میزنه شمایید که اونارو میزنید با مسخره بازیاتون
برگشتن دیدم به به
(حاج اقا پی دی نیم اومده😂)
فقط اینو کم داشتیم
پی دی نیم:کلی بادیگارد اومد اونا اون همه کتک خوردن و شماها اون کتک قبلی هارو نمیبیند کارای این دختر رو میبنید؟
با اینکه ازش خوشم نمیومد ولی راست میگفت خیلیا بخاطر بنگتن کتک خورده بودن
همه بلند شید بریم اتاق من
لینا:من میرم لباسام رو عوض کنم
رفتم و عوض کردم و اون پسر لاغره رو دیدم دوباره اومد گفت
پسر:تو قبولی چون پی دی نیم دیدت و ازت حمایت کرد اون الان انقدر اعضا رو تحت فشار میزاره که تو و قبول کنن
لینا:تو از کجا میدونی
پسره: چون منم همینجوری اومدم،موفق باشی.
و رفت تو اتاق و منم رفتم سمت بقیه و جلوتر از همشون رفتم سمت اسانسور
توی اسانسور هیچگونه حرفی بین ما زده نشد
رفتیم اتاق پی دی نیم
(به جای پی دی نیم مینویسم پی )
پی:بشینید
اتاقش بزرگ بود یه میز بیست نفری سمت پنجره بود و روبه روی میز میز خود پی بود.
اتاق شبیه حرفrبود و اون سمت کوچیک یه دست مبل راحتی بود
تو طراحی اتاق از رنگ های خنثی کرم و سفید و چوب استفاده کرده بود.
سر میز پی نشست و من سمت راست میز دومین صندلی نشستم لی و روبه روم و جیمین بغلم روبه روی جیمین هم کوک و کنارش جین و ته نشسته بودم کنار جیمین هم نامی و یونگی وهوپی.
پی:خب این قرداده بخون و اگه خواستی امضا کن چون واقعا حوصله بحث با اعضا و تورو ندارم
لینا:کلا ده دقیقه هم نشده منو دیدی حالا حوصلم رو نداری جالبه ، ادمای اینجا همشون عوضین و هر دقیقه رنگ عوض میکنن اقای لی؟
پی:لینا من به تو و مهارت هات نیاز دارم تو اون برگه رو امضا کن
جیمین:جناب اقای پی ما نمیخوایم پس الکی وقت بقیه رو هم نگیر ما یکی رو میخوایم اولا پسر باشه دوما دنبال توجه نباشه
ایشون دنبال توجهه وگرنه چرا بعد از اون همه حرف ما که میگفتیم نمیخوایمش بازم اصرار به اومدن پیش مارو داره
صندلیم رو دادم عقب و به صورت جیمین زل زدم
لینا:چیه خودتو خیلی مهم دیدی نه؟ نکنه فکر کردی ازتون خوشم میاد.
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۳.۴k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.