پارت ۸

ویو سولی
با دیدن لباس عروس سفید سرمو بالا اوردم اون اون ات بود
(سوپرایز🙂🥳)
اومدو سر جایگاه پیش من ایستاد
÷تو چطور جرعت کردی (دستشو بالا میبره که به ات سلی بزنه ولی شوگا دستشو میگیره)
÷ولم کننن
=حق نداری به همسر من سیلی بزنی
÷یعنی چی من قرار بود با تو ازدواج کنم
=اره ولی قبل از اینکه نقشه بکشی بخوای مال اموالمو ثروتمو بالا بکشی
÷چی چی ببینم نکنه ات بهت گفته اره
اون اون یه هرزس از اولم به ازدواج ما حسودی میکرد
=خفه شوووو
=ات هرزه نیس این تویی که هرزه ای فهمیدی
ویو شوگا به بادیگاردا اشاره کردم اومدن گرفتنش من ات سر میز نشستیم و عاقد شروع کردن
+ببله
=بله
👏👏👏👏👏👏👏👏دست زدن مهمونا÷😭😭😭😭
پرش زمانی بعد عروسی
رفتم سمت انبار و سولی تقلا میکرد دستشو باز کنم
=تو ات منو اذیت کردی فک کردی میزارم به همین راحتیا از دستم در بری هه کور خوندی که ولت کنم هر بلایی که سر ات اوردی و سرت میارم حالا ببین
حرفم با اومدن ات نصفه موند
+ارباب
=🤨
+ببخشید شوگا اخه به اون اسم عادت کرده بودم
=خیله خب اشکال نداره چیزی شده عزیزم
+وات عزیزم اون که تا دیروز منو کتک نمیزد راحت نمیشد( ات اینارو تو ذهنش میگه)
+پدرتون باباهاتون کار دارن تو اتاق کارته
=اوم باشه عشقم
رو به سولی میکنه میگه
ااا قبل رفتن یه چیزی یادم اومد باید بگم
=سولی از این به بعد تو خدمتکار شخصی اتی فهمیدی یه کلمه اگه بگه اذیتش کردی باور کن یه تیر بیشتر حرومت نمیکنم فهمیدییییی
÷ببببله.....



اگر تکپارتی یا چند پارتی درخواستی دارین پیوی بگین اسم بایس و با اسم خودتون
بنویسم