صبحِ زود است و آسمان گرگ و میش !
#صبحِ زود است و آسمان گرگ و میش !
از خواب بیدار میشوم ...
باران دیشب هوای دم صبح را سرمست کرده.
نمیدانی دیدن چهره ات وقتی که غرق در خوابی چقدر دلنشین است....
ساعت روی دیوار را بیخیال ....
من لحظاتم را با تپش قلب تو تنظیم کرده ام !
موسیقی آرامی میگذارم و می روم در بالکن می ایستم به تماشای شهر
چه #جمعه ی بی نظیری شده !
غرق در حال خوبم که گرمای دستانت را حس میکنم ....
مینشینیم به چای...
عطر هوای پاییز را نفس میکشیم!
فال سهراب میگیرم !
تا شاید شعری بیابم که وصف کند این لحظات ناب را !
تا بخوانم برایت ...
اما باور کن اشعار سهراب هم عاجز اند!!
اصلا بیا سکوت کنیم و بگذاریم چشمهایمان با هم حرف بزنند !
ای جان...
دیالوگ چشمهایت...
علی_سلطانی
از خواب بیدار میشوم ...
باران دیشب هوای دم صبح را سرمست کرده.
نمیدانی دیدن چهره ات وقتی که غرق در خوابی چقدر دلنشین است....
ساعت روی دیوار را بیخیال ....
من لحظاتم را با تپش قلب تو تنظیم کرده ام !
موسیقی آرامی میگذارم و می روم در بالکن می ایستم به تماشای شهر
چه #جمعه ی بی نظیری شده !
غرق در حال خوبم که گرمای دستانت را حس میکنم ....
مینشینیم به چای...
عطر هوای پاییز را نفس میکشیم!
فال سهراب میگیرم !
تا شاید شعری بیابم که وصف کند این لحظات ناب را !
تا بخوانم برایت ...
اما باور کن اشعار سهراب هم عاجز اند!!
اصلا بیا سکوت کنیم و بگذاریم چشمهایمان با هم حرف بزنند !
ای جان...
دیالوگ چشمهایت...
علی_سلطانی
۱.۷k
۰۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.