you for me
پارت ۱۶
ویو هیونجین
وقتی بهم میچسبید و سرش رو تویه سینه ام فرو میبرد ، میتونستم صدای تند تند زدن قلبم رو بشنوم. وقتی ارام شد ، گرمی آرامبخش در وجودم متورم شد.
هیونجین: بهتری؟
فلیکس: اره
لبخندی زدم و موهایش رو نوازش کردم.
هیونجین: خوبه ، بیشتر مراقبت خودت باش ، باشه؟ هر وقت کسی اذیتت کرد بهم بگو.
فلیکس: باشه.
هیونجین: خب بیا بریم..الان اون دوتا تنها هستن....ممکنه صحنه مهمی رو از دست بدیم.
فلیکس، خنده ای کرد و با لبخند گفت
فلیکس: اره.
وقتی میخندید ، ناخود آگاه خوشحال میشدم. من چم شده؟ وقتی ارومه ارومم ، وقتی خوشحاله خوشحالم ، وقتی ناراحته ناراحتم ، وقتی میبینم کسی اذیتش میکنه..عصبانی میشم..نکنه...نکنه حق با لینو باشه و من...نه نه امکان نداره...من که...من که گی نیستم...چطور اخه میتونم عاشق شم؟ مطمئنم یه دوست داشتن عادی مثل دوتا دوسته.
دستش رو گرفتم و با هم دیگه از اونجا خارج شدیم به کلاس برگشتیم. سویشرت من برای اون خیلی بزرگ بود و همین خیلی ناز و کیوتش کرده بود. زیر لب گفتم
هیونجین: کیوت...
فلیکس: چی؟
هیونجین: هیچی..
به داخل کلاس برگشتیم و رفتیم پیش لینو و هان.
هان: شما دوتا کجا رفتین؟ فلیکس کاری که باهات نکرد.
فلیکس با تعجب پرسید
فلیکس: م-مثلا چه کاری؟
هان: کارای بد..
هیونجین: هوی ساکت شو.
هان: باشه باشه شوخی کردم.* با خنده *
لینو: حالا جدی کجا رفتین؟
داستان رو براشون تعریف کردم.
هان: فلیکس، الان خوبی؟
فلیکس: اره..هیونجین کمکم کرد.
لینو: هنوز موهات خیسه...سعی کن بیرون نری ، سرما میخوری.
فلیکس: باشه.
سویشرت چون براش بزرگ بود ، هی شل میشد میوفتاد. برای همین ، اون رو درست تنش کردم و زیپش رو بستم.
هیونجین: خیلی بزرگه..اینجوری بهتره.
فلیکس: باشه
هان ، اروم به لینو زد و چیزی به اون گفت و هردو شون خندیدن.
هیونجین: هوی چی میگین شما دوتا؟
هان ، در حالی که سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه گفت
هان: هیچی به کارت برس.
فلیکس: هان..چی گفتین؟
هان: هیجی بهش گفتم..شما دوتا شبیه کاپل هستین.
با گفتن این حرف ، فلیکس خجالت کشید و گونه هاش سرخ شد.
هیونجین: میشه دست از این حرفا بردارین؟!
هان: باشه باشه دیگه نمیگیم.
ویو هیونجین
وقتی بهم میچسبید و سرش رو تویه سینه ام فرو میبرد ، میتونستم صدای تند تند زدن قلبم رو بشنوم. وقتی ارام شد ، گرمی آرامبخش در وجودم متورم شد.
هیونجین: بهتری؟
فلیکس: اره
لبخندی زدم و موهایش رو نوازش کردم.
هیونجین: خوبه ، بیشتر مراقبت خودت باش ، باشه؟ هر وقت کسی اذیتت کرد بهم بگو.
فلیکس: باشه.
هیونجین: خب بیا بریم..الان اون دوتا تنها هستن....ممکنه صحنه مهمی رو از دست بدیم.
فلیکس، خنده ای کرد و با لبخند گفت
فلیکس: اره.
وقتی میخندید ، ناخود آگاه خوشحال میشدم. من چم شده؟ وقتی ارومه ارومم ، وقتی خوشحاله خوشحالم ، وقتی ناراحته ناراحتم ، وقتی میبینم کسی اذیتش میکنه..عصبانی میشم..نکنه...نکنه حق با لینو باشه و من...نه نه امکان نداره...من که...من که گی نیستم...چطور اخه میتونم عاشق شم؟ مطمئنم یه دوست داشتن عادی مثل دوتا دوسته.
دستش رو گرفتم و با هم دیگه از اونجا خارج شدیم به کلاس برگشتیم. سویشرت من برای اون خیلی بزرگ بود و همین خیلی ناز و کیوتش کرده بود. زیر لب گفتم
هیونجین: کیوت...
فلیکس: چی؟
هیونجین: هیچی..
به داخل کلاس برگشتیم و رفتیم پیش لینو و هان.
هان: شما دوتا کجا رفتین؟ فلیکس کاری که باهات نکرد.
فلیکس با تعجب پرسید
فلیکس: م-مثلا چه کاری؟
هان: کارای بد..
هیونجین: هوی ساکت شو.
هان: باشه باشه شوخی کردم.* با خنده *
لینو: حالا جدی کجا رفتین؟
داستان رو براشون تعریف کردم.
هان: فلیکس، الان خوبی؟
فلیکس: اره..هیونجین کمکم کرد.
لینو: هنوز موهات خیسه...سعی کن بیرون نری ، سرما میخوری.
فلیکس: باشه.
سویشرت چون براش بزرگ بود ، هی شل میشد میوفتاد. برای همین ، اون رو درست تنش کردم و زیپش رو بستم.
هیونجین: خیلی بزرگه..اینجوری بهتره.
فلیکس: باشه
هان ، اروم به لینو زد و چیزی به اون گفت و هردو شون خندیدن.
هیونجین: هوی چی میگین شما دوتا؟
هان ، در حالی که سعی داشت خنده اش رو کنترل کنه گفت
هان: هیچی به کارت برس.
فلیکس: هان..چی گفتین؟
هان: هیجی بهش گفتم..شما دوتا شبیه کاپل هستین.
با گفتن این حرف ، فلیکس خجالت کشید و گونه هاش سرخ شد.
هیونجین: میشه دست از این حرفا بردارین؟!
هان: باشه باشه دیگه نمیگیم.
۱۰.۱k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.