پارت ۱۳ : عشق و سرنوشت
( از زبان ادمین )
بعد از کلی خنده جین گفت : وایی دلم درد اومد بسکه خندیدم میگم من میخوام نهار درست کنم کسی میاد کمکم
نامجون : من میام
که همه ی اعضا باهم گفتن : نه بخدا نه
گیسو و گندم : چرا ( با هم دیکه همزمان گفتن )
جین : بهتره نگیم ولی کلن این اقای نامجون اصلا هیچ استعدادی توی اشپزی نداره خب به هر حال من خودم غذا درست میکنم
گندم : میگم منو گیسو یکم اشپزی بلدیم میخوای بهت کمک کنیم
جین : شما از کجا اشپزی بلدید ؟؟
گیسو : مگه میشه دختر ایرانی باشی و اشپزی بلد نباشی
که با این حرف گیسو همه خندیدند
جین : میگم حالا که شما یرانی هستید و بلدید غذا درست کنید میشه یکی از غذا های ایرانی هم درست کنید اخه خیلی دلم میخواد تستشون کنم
گندم : اره چرا که نمیشه میگم گیسو چه غذایی درست کنیم ؟؟
گیسو : میدونی خیلی دلم هوسه قرمه سبزی کرده میگم بیا قرمه سبزی درست کنیم
گندم : باشه پس سریع لوبیا هرا با همون دستور سریع عجله مامان خیسشون کن میگم جین اینجا سبزی تازه که مخلوطه اسفناج . تره . شنبلیله . گیشنیز و سیر سبز باشه ندارید
جین : اتفاقا چند روزه پیش رفتم به مفازه ایرانی و سبزی گرفتم نمیدونم مخلوطه چیه فقط میدونم نوشته بود روش سبزی خورشتی منم میخوتستم باهاش قرمه سبزی درست کنم ولی چه بهتر که شما دوتا دارید درست میکنید چون من اصلا فوت و فن ها شو بلد نیستم
گندم : میگم سبزی یه توی فیریزره
جین : اره
گندم : مرسی
جین داشت یکم دوکبوکی درست میکرد که تلفنش زنگ خورد بعد از چند لحظه گفت : گندش بزنننن نااااامجووووونااااا
نامجون : چخبرته بابا کر شدم داشتم کتاب میخوندم
جین :بپر بپوش بریم کمپانی انگار یه مشکلی پیش اومده و بعد رو به دخترا گفت : معذرت میخوام ولی العان باید برم اینجا کوک و تهیونگ یکم اشپزی بلدند العان میگم بیان کمکتون راستی وسایل پیتزا گرفتم روی کابینته به کوک بگید با تهیونگ درست کنه فقط لطفا مواظبشون باشید خرابکاری نکنن
ااااا نامجونا تو که هنوز اینجایی سریع حاضر شو بریم دیرمون شد جونکوک شییییییی تهیونگگگ شی بیاد پایین کارتون دارممم تهیونگ جونکوک
گندم : والا اگه یه دیقه ی دیکه اینجا بمونم دیووونه میشم پسر اینقدر داد نکش
گیسو : انگاری خوابن میگم گندم برو بیدارشون کن
گندم : باشه ولی جین اگه بیدار نشدن
جین : اینش رو نمیدونم فقط بیدارشون کن
گندم : هر جوری خواستم حتی با داد و بیداد
جین : هر جوری دلت خواست نامجوناااااا بیا دیگه دیر شد
نامجون : اه بابا انقدر داد نزن فقط در عجبم که این صدا ها رو کجات در میاری
جین : حیف که دیرمون شده وگرنه خوب بلد بودم جوابتو بدم حالا بجنب دیرمون شد
و بعدش پسرا رفتن که گیسو کفت : میگم اگه یه وقت بیدار نشدن از صلاح مخفیت که برای بیدار کردنشون استفاده کن
بعد از کلی خنده جین گفت : وایی دلم درد اومد بسکه خندیدم میگم من میخوام نهار درست کنم کسی میاد کمکم
نامجون : من میام
که همه ی اعضا باهم گفتن : نه بخدا نه
گیسو و گندم : چرا ( با هم دیکه همزمان گفتن )
جین : بهتره نگیم ولی کلن این اقای نامجون اصلا هیچ استعدادی توی اشپزی نداره خب به هر حال من خودم غذا درست میکنم
گندم : میگم منو گیسو یکم اشپزی بلدیم میخوای بهت کمک کنیم
جین : شما از کجا اشپزی بلدید ؟؟
گیسو : مگه میشه دختر ایرانی باشی و اشپزی بلد نباشی
که با این حرف گیسو همه خندیدند
جین : میگم حالا که شما یرانی هستید و بلدید غذا درست کنید میشه یکی از غذا های ایرانی هم درست کنید اخه خیلی دلم میخواد تستشون کنم
گندم : اره چرا که نمیشه میگم گیسو چه غذایی درست کنیم ؟؟
گیسو : میدونی خیلی دلم هوسه قرمه سبزی کرده میگم بیا قرمه سبزی درست کنیم
گندم : باشه پس سریع لوبیا هرا با همون دستور سریع عجله مامان خیسشون کن میگم جین اینجا سبزی تازه که مخلوطه اسفناج . تره . شنبلیله . گیشنیز و سیر سبز باشه ندارید
جین : اتفاقا چند روزه پیش رفتم به مفازه ایرانی و سبزی گرفتم نمیدونم مخلوطه چیه فقط میدونم نوشته بود روش سبزی خورشتی منم میخوتستم باهاش قرمه سبزی درست کنم ولی چه بهتر که شما دوتا دارید درست میکنید چون من اصلا فوت و فن ها شو بلد نیستم
گندم : میگم سبزی یه توی فیریزره
جین : اره
گندم : مرسی
جین داشت یکم دوکبوکی درست میکرد که تلفنش زنگ خورد بعد از چند لحظه گفت : گندش بزنننن نااااامجووووونااااا
نامجون : چخبرته بابا کر شدم داشتم کتاب میخوندم
جین :بپر بپوش بریم کمپانی انگار یه مشکلی پیش اومده و بعد رو به دخترا گفت : معذرت میخوام ولی العان باید برم اینجا کوک و تهیونگ یکم اشپزی بلدند العان میگم بیان کمکتون راستی وسایل پیتزا گرفتم روی کابینته به کوک بگید با تهیونگ درست کنه فقط لطفا مواظبشون باشید خرابکاری نکنن
ااااا نامجونا تو که هنوز اینجایی سریع حاضر شو بریم دیرمون شد جونکوک شییییییی تهیونگگگ شی بیاد پایین کارتون دارممم تهیونگ جونکوک
گندم : والا اگه یه دیقه ی دیکه اینجا بمونم دیووونه میشم پسر اینقدر داد نکش
گیسو : انگاری خوابن میگم گندم برو بیدارشون کن
گندم : باشه ولی جین اگه بیدار نشدن
جین : اینش رو نمیدونم فقط بیدارشون کن
گندم : هر جوری خواستم حتی با داد و بیداد
جین : هر جوری دلت خواست نامجوناااااا بیا دیگه دیر شد
نامجون : اه بابا انقدر داد نزن فقط در عجبم که این صدا ها رو کجات در میاری
جین : حیف که دیرمون شده وگرنه خوب بلد بودم جوابتو بدم حالا بجنب دیرمون شد
و بعدش پسرا رفتن که گیسو کفت : میگم اگه یه وقت بیدار نشدن از صلاح مخفیت که برای بیدار کردنشون استفاده کن
۶.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.