part ۳۰
part ۳۰
ا.ت رسید وقتی در رو باز کرد که بره تو ی چیز دیگه پشمام ریخت
کوک داشت مثل دیوانه ها جین رو کتک میزد
کوک : وایسا داداشی کاریت ندارم فقط میخام بزنمت
جین : بابا گمشو برو .....عه ا.ت آمدی بلاخره
کوک : جین این خیلی خوشگله برو تو کارش من نمیتونم زن دارم
جین : کصخل این دوست دختر توعه ....یعنی زن توعه
کوک گردن ا.ت رو گرفت و محکم بوسیدش
کوک : خب عزیزم بیا بریم برقصیم
ا.ت : کوک چقدر مستی نمیتونی درست وایسی بیا بریم خونه
کوک : باشه پس رقص چی ؟
ا.ت : بعداً میرقصیم دوتای
کوک : نه آلان.....
جین : گمشو برو دیگه آه آبروم رو بردی
ویو ا.ت ⬜️
دست کوک رو گرفتم و بردمتش از کلاب بیرون کوک خیلی تلوتلو میخورد و نزدیک بود بیوفته
ولی با هر بدبختی که بود بردمش خونه
پایان ویو ا.ت⬜️
کوک یکدفعه نشست روی مبل
ا.ت : کوک خواهش میکنم پاشو برو تو اتاقت خیلی سنگینی نمیتونم کولت کنم
کوک : نه ا.ت خودم پا میشم میرم
ا.ت : الان هوشیاری ؟
کوک : فکر کنم
ا.ت رفت و براش ی لیوان آب سرد آورد
ا.ت : بیا آروم بخور نپره تو گلوت
کوک : ا.ت چقدر لوس میکنی منو مگه ۳ سالمه
ا.ت : راستی تو چند سالته
کوک : نمیدونم حساب نمیکنم فکر کنم ۲۱۷ یا بیشتر
ا.ت : یا بیشتررررررررر کوک تو حتی از بابا بزرگ منم بزرگ تری و این یعنی .... من زود تر از تو میمیرم ....
کوک : من که روز مرگم رو نمیدونم
ا.ت سرش رو گذاشت روی پای کوک و خوابید
۵ مین بعد🕐
ا.ت چشم هایش رو باز کرد و دید توی اتاق روی تخته و سرش هم روی پای کوک
کوک : سلام خانم کوچولو
ا.ت : سلام چقدر خوابیدم ؟
کوک : یکم .....ا.ت
ا.ت : جانم ؟
کوک : من ......من .... میشه ازت ی سوال بپرسم
ا.ت : آره حتما
کوک از سرجاش بند شد و جلوی ا.ت وایساد
کوک : ا.ت ببین تو ی دختر بزرگی و الان دیگه ۲۰ سالته . تو جزو یک یا دونفری هستی که از خوناشام بودن من خبر داری خب ... و این باعث میشه که من ...من احساس راحتی بیشتر باهات بکنم
ا.ت : کوک ی راست حرفت رو بزن لطفا
کوک : ا.ت ...تو دختر واقعا بی نقصی هستی من ازت میخام که با من ازدواج کنی
کوک وقتی این رو گفت جلوی ا.ت زانو زد و از تو جیبش ی حلقه خوشگللل در آورد و ا.ت از سر جاش با تعجب پاشد
کوک : خب حالا قبول میکنی با من ازدواج کنی ؟
ا.ت : من .... من
کوک : بهت حق میدم اگر قبول نکنی چون ....
ا.ت : آره آره قبول میکنم
کوک از حلقشو دست ا.ت کرد و بلند شد و بوسیده طولانی به معشوقش زد معشوقی که تشنه اون لب ها بود
نمیزارم تو خماری بمونید پارت بعد رو همین الان میزارم
ا.ت رسید وقتی در رو باز کرد که بره تو ی چیز دیگه پشمام ریخت
کوک داشت مثل دیوانه ها جین رو کتک میزد
کوک : وایسا داداشی کاریت ندارم فقط میخام بزنمت
جین : بابا گمشو برو .....عه ا.ت آمدی بلاخره
کوک : جین این خیلی خوشگله برو تو کارش من نمیتونم زن دارم
جین : کصخل این دوست دختر توعه ....یعنی زن توعه
کوک گردن ا.ت رو گرفت و محکم بوسیدش
کوک : خب عزیزم بیا بریم برقصیم
ا.ت : کوک چقدر مستی نمیتونی درست وایسی بیا بریم خونه
کوک : باشه پس رقص چی ؟
ا.ت : بعداً میرقصیم دوتای
کوک : نه آلان.....
جین : گمشو برو دیگه آه آبروم رو بردی
ویو ا.ت ⬜️
دست کوک رو گرفتم و بردمتش از کلاب بیرون کوک خیلی تلوتلو میخورد و نزدیک بود بیوفته
ولی با هر بدبختی که بود بردمش خونه
پایان ویو ا.ت⬜️
کوک یکدفعه نشست روی مبل
ا.ت : کوک خواهش میکنم پاشو برو تو اتاقت خیلی سنگینی نمیتونم کولت کنم
کوک : نه ا.ت خودم پا میشم میرم
ا.ت : الان هوشیاری ؟
کوک : فکر کنم
ا.ت رفت و براش ی لیوان آب سرد آورد
ا.ت : بیا آروم بخور نپره تو گلوت
کوک : ا.ت چقدر لوس میکنی منو مگه ۳ سالمه
ا.ت : راستی تو چند سالته
کوک : نمیدونم حساب نمیکنم فکر کنم ۲۱۷ یا بیشتر
ا.ت : یا بیشتررررررررر کوک تو حتی از بابا بزرگ منم بزرگ تری و این یعنی .... من زود تر از تو میمیرم ....
کوک : من که روز مرگم رو نمیدونم
ا.ت سرش رو گذاشت روی پای کوک و خوابید
۵ مین بعد🕐
ا.ت چشم هایش رو باز کرد و دید توی اتاق روی تخته و سرش هم روی پای کوک
کوک : سلام خانم کوچولو
ا.ت : سلام چقدر خوابیدم ؟
کوک : یکم .....ا.ت
ا.ت : جانم ؟
کوک : من ......من .... میشه ازت ی سوال بپرسم
ا.ت : آره حتما
کوک از سرجاش بند شد و جلوی ا.ت وایساد
کوک : ا.ت ببین تو ی دختر بزرگی و الان دیگه ۲۰ سالته . تو جزو یک یا دونفری هستی که از خوناشام بودن من خبر داری خب ... و این باعث میشه که من ...من احساس راحتی بیشتر باهات بکنم
ا.ت : کوک ی راست حرفت رو بزن لطفا
کوک : ا.ت ...تو دختر واقعا بی نقصی هستی من ازت میخام که با من ازدواج کنی
کوک وقتی این رو گفت جلوی ا.ت زانو زد و از تو جیبش ی حلقه خوشگللل در آورد و ا.ت از سر جاش با تعجب پاشد
کوک : خب حالا قبول میکنی با من ازدواج کنی ؟
ا.ت : من .... من
کوک : بهت حق میدم اگر قبول نکنی چون ....
ا.ت : آره آره قبول میکنم
کوک از حلقشو دست ا.ت کرد و بلند شد و بوسیده طولانی به معشوقش زد معشوقی که تشنه اون لب ها بود
نمیزارم تو خماری بمونید پارت بعد رو همین الان میزارم
۳.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.