عشق دردناک پارت 57
(دو هفته بعد)
.....ا.ت
تو این دو هفته جونگکوک هر کاری میکرد تا بیشتر باهام حرف بزنه و بیشتر بهم نزدیک بشه اما من نادیده اش میگرفتم و بیشتر به فکر و نگران تهیونگ و ووسوک بودم که قطعا الان فهمیده ولی هنوز پیدام نکردن ومن نگرانشونم....
در اتاق باز شد و جونگکوک با لبخند اومد داخل و بهم نزدیک شد و کنارم رو تخت نشست سعی کردم بهش بی توجه باشم
اما اون با دست چونمو گرفت و سمت خودش چر خوند با لبخند نزدیک شد و کار کل این دو هفته اش زو تکرار کرد اونم بو.سیدنم بود با ل.بای گرم و باریکش ل.بم رو با لذت م.کید که اشکی از گوشه چشمم سر خورد دست خودم نبود هیچ حسی به اون بو.سه هاش نداشتم شایدم یه کو چولو ....سرش زو عقب برد که چشمام باز کردم چشمش به اشک تو چشمام افتاد و باز اخم کرد
جونگکوک:چرا گریه میکنی یعنی اینقدر از من بدت میاد
هیچی نگفتم و فقط اشکم بی صدا میریخت نفسش رو کلافه بیرون داد بعد با محبت دستام رو گرفت و چند بار رو دستم بو.سه گذاشت و بعد خیره شد تو چشمام گفت
جونگکوک:اخه قربونت برم من که گفتم عاشقتم جونمم برات میدم توم فقط یکم به زمان نیاز داری تا دوباره عاشقم شی
منم منتظر میمونم اما این بی محلی هات دیونم میکنه نکن بامن اینکارو قربونت برم نکن
تا کار از کار نگذاشته بود باید بهش میگفتم که باید بزاره برم و من دیگه نمیتونم دوستش داشته باشم چون کار هاش هنوز یادم نرفته تو این دو هفته با محبت هاش فهمیده بودم واقعا دوسم داره و شاید بزاره برم پس تو جام جا به جا شدم و دستش رو گرفتم که چشماش برق زد
زبونی رو ب.بم کشیدم
ا.ت: جونگکوک من هنوز یادمه باهام چیکار کردی تازه من تو این 4 سال یه زندگی دیگه ساختم و دیگه تو رو دوست ندارم باورکن بزار برم
با حرف هام اخماش تو هم رفت دستش رو از دستم کشید بیرون و عصبی گفت
جونگکوک: میخوای بزارم بری که برگردی پیش اون عو.ضی
و بعد عربده زد
جونگکوک:ارههههه منو پس میزنی بری پیش اون
عصبی مثل دیونه پاشد و هرچی تو اتاق بود رو شکست دستم و رو گوشام گذاشته بودم و گریه میکردم که دستم کشیده شد
.....ا.ت
تو این دو هفته جونگکوک هر کاری میکرد تا بیشتر باهام حرف بزنه و بیشتر بهم نزدیک بشه اما من نادیده اش میگرفتم و بیشتر به فکر و نگران تهیونگ و ووسوک بودم که قطعا الان فهمیده ولی هنوز پیدام نکردن ومن نگرانشونم....
در اتاق باز شد و جونگکوک با لبخند اومد داخل و بهم نزدیک شد و کنارم رو تخت نشست سعی کردم بهش بی توجه باشم
اما اون با دست چونمو گرفت و سمت خودش چر خوند با لبخند نزدیک شد و کار کل این دو هفته اش زو تکرار کرد اونم بو.سیدنم بود با ل.بای گرم و باریکش ل.بم رو با لذت م.کید که اشکی از گوشه چشمم سر خورد دست خودم نبود هیچ حسی به اون بو.سه هاش نداشتم شایدم یه کو چولو ....سرش زو عقب برد که چشمام باز کردم چشمش به اشک تو چشمام افتاد و باز اخم کرد
جونگکوک:چرا گریه میکنی یعنی اینقدر از من بدت میاد
هیچی نگفتم و فقط اشکم بی صدا میریخت نفسش رو کلافه بیرون داد بعد با محبت دستام رو گرفت و چند بار رو دستم بو.سه گذاشت و بعد خیره شد تو چشمام گفت
جونگکوک:اخه قربونت برم من که گفتم عاشقتم جونمم برات میدم توم فقط یکم به زمان نیاز داری تا دوباره عاشقم شی
منم منتظر میمونم اما این بی محلی هات دیونم میکنه نکن بامن اینکارو قربونت برم نکن
تا کار از کار نگذاشته بود باید بهش میگفتم که باید بزاره برم و من دیگه نمیتونم دوستش داشته باشم چون کار هاش هنوز یادم نرفته تو این دو هفته با محبت هاش فهمیده بودم واقعا دوسم داره و شاید بزاره برم پس تو جام جا به جا شدم و دستش رو گرفتم که چشماش برق زد
زبونی رو ب.بم کشیدم
ا.ت: جونگکوک من هنوز یادمه باهام چیکار کردی تازه من تو این 4 سال یه زندگی دیگه ساختم و دیگه تو رو دوست ندارم باورکن بزار برم
با حرف هام اخماش تو هم رفت دستش رو از دستم کشید بیرون و عصبی گفت
جونگکوک: میخوای بزارم بری که برگردی پیش اون عو.ضی
و بعد عربده زد
جونگکوک:ارههههه منو پس میزنی بری پیش اون
عصبی مثل دیونه پاشد و هرچی تو اتاق بود رو شکست دستم و رو گوشام گذاشته بودم و گریه میکردم که دستم کشیده شد
۳۱.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.