ꜱᴀᴅɪᴍ
ᴘᴀʀᴛ:ᴛʜɪʀᴛʏ ᴛʜʀᴇᴇ
داشت بغضم میشکست اما دوست ندارم جونگکوک منو اینطوری منو ببینه هر همین به چشاش خیره شدم چونم داشت میلرزید خواستم هلش بدم عقب برم ولی اون با حرکت منو گرفت بغلش
جونگکوک: تکون نخور
سرم دقیقا روی سینه اش بود صدای تپش قلبشو حس میکردم چند ثانیه تو همون حالت موندیم دستامو دور جونگکوک بستم محکم بغلش کردم
اروم از بغلش دراومدم
جونگکوک: ات سعی کن باهاش کنار بیای
ات: من فک کردم بغل کردنت واسه.. چی دارم میگم من تو هیچوقت عوض نمیشی
هلش دادم عقب در بار کردم رفتم تو اتاقم نشستم یه چند ساعت میشد تو اتاق بودم که صدای قهقه اسلوونی از ماشین به گوش رسید از اتاق اومدم بیرون از پله ها اومدم پایین رفتم سمتش
اسلوونی: وایی خوب شد اومدی برای تو هدیه خریدم
ات: هدیه ات بخوره تو سرت
اسلوونی: چی داری میگی دختره هرزه
به دونه محکم زدم به گوشش موهاشو کشیدم داشتم تموم حرصمو سرش خالی میکردم صدای جیغ داد اسلوونی کل عمارت گرفته بود
ات: صداتو ببر لعنتی
هلش دادم عقب که افتاد زمین ارنجش یکم خراش دید که با صدای داد جونگکوک موهاشو ول کردم خیره شدم به بالای پله اسلوونی تا وقتی جونگکوک دید شروع کرد به گریه کردن جونگکوک سریع خودشو به ما رسوند اسلوونی رو بلند کرد از کمر اسلوونی گرفت با گریه بهش خیره شدم
ات: اون عوضی...
جونگکوک: صداتو ببر
خیره شدم بهش صورتش قرمز شده بود
اسلوونی: ایی شکمم وایی خواست به بچم صدمه بزنه جونگکوک (باگریه)
جونگکوک: باشه اروم باش الان میگم دکتر بیاد معاینت کنه
ات: لعنتی کوری چشاتو باز کن اون بچه تو نیست
جونگکوک اومد نزدیکم یه سیلی محکمی زد تو گوشم
جونگکوک: حداقل اینش خوبه که نمیره زیر خواب همکار شوهرش حداقل اینه که مثل تو هرزه نیست
دستمو رو صورتم نگه داشتم
ات: من از اینجا میرم امیدوارم روزی پشیمون نشی جئون جونگکوک
جونگکوک: ات... (باداد)
اسلوونی: ولش کن عزیزم بزار بزه ما خانواده سه نفریمونو میسازیم
[ویو ات]
سریع رفتم بالا یه ساک برداشتم لباسامو ریختم توش
تا چقد باید غرورم خورد شه عکسی که باهم موقع ازدواج انداخته بودیمو برداشتم گذاشتم تو ساک، ساک برداشتم از پله ها اروم اومدم پایین اما جونگکوک اسلوونی نبودند از عمارت اومدم بیرون به هتل نگاهی انداختم برای اخرین بار باگریه لبخند زدم: دوستت دارم جونگکوک
ساکمو گداشتم تو ماشین
&: خانم کجا بریم؟
ات: برو به سمت هتل
&: چشم خانم
بعد از چند مینی رسیدیم هتل وارد هتل شدم یا اتاق رزرو کردم رفتم داخلش
ʟɪᴋᴇ³⁰
داشت بغضم میشکست اما دوست ندارم جونگکوک منو اینطوری منو ببینه هر همین به چشاش خیره شدم چونم داشت میلرزید خواستم هلش بدم عقب برم ولی اون با حرکت منو گرفت بغلش
جونگکوک: تکون نخور
سرم دقیقا روی سینه اش بود صدای تپش قلبشو حس میکردم چند ثانیه تو همون حالت موندیم دستامو دور جونگکوک بستم محکم بغلش کردم
اروم از بغلش دراومدم
جونگکوک: ات سعی کن باهاش کنار بیای
ات: من فک کردم بغل کردنت واسه.. چی دارم میگم من تو هیچوقت عوض نمیشی
هلش دادم عقب در بار کردم رفتم تو اتاقم نشستم یه چند ساعت میشد تو اتاق بودم که صدای قهقه اسلوونی از ماشین به گوش رسید از اتاق اومدم بیرون از پله ها اومدم پایین رفتم سمتش
اسلوونی: وایی خوب شد اومدی برای تو هدیه خریدم
ات: هدیه ات بخوره تو سرت
اسلوونی: چی داری میگی دختره هرزه
به دونه محکم زدم به گوشش موهاشو کشیدم داشتم تموم حرصمو سرش خالی میکردم صدای جیغ داد اسلوونی کل عمارت گرفته بود
ات: صداتو ببر لعنتی
هلش دادم عقب که افتاد زمین ارنجش یکم خراش دید که با صدای داد جونگکوک موهاشو ول کردم خیره شدم به بالای پله اسلوونی تا وقتی جونگکوک دید شروع کرد به گریه کردن جونگکوک سریع خودشو به ما رسوند اسلوونی رو بلند کرد از کمر اسلوونی گرفت با گریه بهش خیره شدم
ات: اون عوضی...
جونگکوک: صداتو ببر
خیره شدم بهش صورتش قرمز شده بود
اسلوونی: ایی شکمم وایی خواست به بچم صدمه بزنه جونگکوک (باگریه)
جونگکوک: باشه اروم باش الان میگم دکتر بیاد معاینت کنه
ات: لعنتی کوری چشاتو باز کن اون بچه تو نیست
جونگکوک اومد نزدیکم یه سیلی محکمی زد تو گوشم
جونگکوک: حداقل اینش خوبه که نمیره زیر خواب همکار شوهرش حداقل اینه که مثل تو هرزه نیست
دستمو رو صورتم نگه داشتم
ات: من از اینجا میرم امیدوارم روزی پشیمون نشی جئون جونگکوک
جونگکوک: ات... (باداد)
اسلوونی: ولش کن عزیزم بزار بزه ما خانواده سه نفریمونو میسازیم
[ویو ات]
سریع رفتم بالا یه ساک برداشتم لباسامو ریختم توش
تا چقد باید غرورم خورد شه عکسی که باهم موقع ازدواج انداخته بودیمو برداشتم گذاشتم تو ساک، ساک برداشتم از پله ها اروم اومدم پایین اما جونگکوک اسلوونی نبودند از عمارت اومدم بیرون به هتل نگاهی انداختم برای اخرین بار باگریه لبخند زدم: دوستت دارم جونگکوک
ساکمو گداشتم تو ماشین
&: خانم کجا بریم؟
ات: برو به سمت هتل
&: چشم خانم
بعد از چند مینی رسیدیم هتل وارد هتل شدم یا اتاق رزرو کردم رفتم داخلش
ʟɪᴋᴇ³⁰
۴۲.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.