شکاف p9
_هی هی پیتر آروم باش....من به همه ی اینا فکر کردم یه برنامه ای تو سرمه که تا حد ممکن کمترین خطر رو داره
به طور خلاصه نقشم رو بهش توضیح دادم و در آخر گفتم:
_میدونی که من چقدر کله شقم...اگه کمکم نکنی خودم تنهایی این کار رو میکنم
با تردید لب زد:
_من تا یه حدی میتونم کمکت کنم و گرنه این ریسک رو نمیکنم که بیام وسط اون ارازل....حالا بگو از من چی میخوای
_امشب از اون کسی که جنس میاره مواد میخرم....اگه بتونی یه بدل کاری چیزی ..ینی یکی که بتونه یه پودر حرفه ای درست مثل مواد مخدر بسازه که نشه اونا رو از هم تشخیص داد خیلی کارمون جلو میوفته....میتونی؟
سرشو تکون داد:
_فکر میکنم یکی رو بشناسم
لبخندی از روی رضایت زدم
به قطرات بارون خیره شدم
این قطره ها با چه حرفی به سمت زمین میان؟....به هدف دریا؟....احتمالا مقصودشون دریاست
اونها خودشون رو از ابر میندازن پایین به امید جاری شدن در دریاتو هوا معلق میشن و در غیر منتظره ترین لحظه ....یهو به شدت به زمین سخت کوبیده میشن
اون روز غافل بودم از اینکه من هم یک روز مثل اون قطرات بشدت با زمین برخورد میکنم
دقیقا لحظه ای که انتظارش رو ندارم!!
*********
تصورم از یک جنس فروش این شکلی نبود...این مرد حدودا ۵۰ ساله ای که یک ساک مشکی رنگ دستشه و لباس های مرتبی پوشیده اصلا به مواد فروش ها نمیخوره
در حالی که بسته های حاوی پودر سفید رنگ رو به دست اشخاص مختلف میداد و پولش رو میگرفت خطاب به من گفت:
_قبلا ندیده بودمت تازه کاری؟
گفتم:
_مال این دور و اطراف نیستم...ولی چون شنیدم یه ساقی خیلی خوب تو این محله اومدم اینجا
_کی منو بهت معرفی کرد؟
_یه پسر لاغر بود ..اسمش رو نمیدونم
_برای مصرف شخصی میخوای؟
واقعا جواب دادن به این سوال ها واجب بود؟
_نه ..برای بابام میخوام
_چقدر میخوای؟
_۴۰۰ ۵۰۰ گرم
با شنیدن حرفم آبروهاش بالا پرید:
_ نَچایی دخی ...مصرف شخصی این همه میخواد؟
_فقط خودش تنها نیست
نیشخند زد:
_خوش بحال اون پدر که چنین دختر به فکری داره....دختر ما هم میشی؟
اخم کردم و جدی گفتم:
_جنس داری یا نه؟ نداری برم از یکی دیگه بگیرم
_لازم نیس بری جای دیگه...بهترینش رو فقط میتونی از من بگیری...پول نقد همراه هست؟
به یاد پولی که از پس اندازم برداشته بودم نا محصوص آهی کشیدم:
_اره
_خوبه...بزار کار اینا رو راه بندازم بریم یجا خلوت تر بهت بدم
حدود ۵ دقیقه بعد در حالی که تو قسمت تاریک ساختمون نیمه کاره بودیم بسته ای رو وزن کرد و بهم داد:
_این ۴۵۰ گرمه....میشه ۱۳۵۰ دلار
از تو کیفم تراول هارو بیرون آوردم و بعد از شمارش
به طور خلاصه نقشم رو بهش توضیح دادم و در آخر گفتم:
_میدونی که من چقدر کله شقم...اگه کمکم نکنی خودم تنهایی این کار رو میکنم
با تردید لب زد:
_من تا یه حدی میتونم کمکت کنم و گرنه این ریسک رو نمیکنم که بیام وسط اون ارازل....حالا بگو از من چی میخوای
_امشب از اون کسی که جنس میاره مواد میخرم....اگه بتونی یه بدل کاری چیزی ..ینی یکی که بتونه یه پودر حرفه ای درست مثل مواد مخدر بسازه که نشه اونا رو از هم تشخیص داد خیلی کارمون جلو میوفته....میتونی؟
سرشو تکون داد:
_فکر میکنم یکی رو بشناسم
لبخندی از روی رضایت زدم
به قطرات بارون خیره شدم
این قطره ها با چه حرفی به سمت زمین میان؟....به هدف دریا؟....احتمالا مقصودشون دریاست
اونها خودشون رو از ابر میندازن پایین به امید جاری شدن در دریاتو هوا معلق میشن و در غیر منتظره ترین لحظه ....یهو به شدت به زمین سخت کوبیده میشن
اون روز غافل بودم از اینکه من هم یک روز مثل اون قطرات بشدت با زمین برخورد میکنم
دقیقا لحظه ای که انتظارش رو ندارم!!
*********
تصورم از یک جنس فروش این شکلی نبود...این مرد حدودا ۵۰ ساله ای که یک ساک مشکی رنگ دستشه و لباس های مرتبی پوشیده اصلا به مواد فروش ها نمیخوره
در حالی که بسته های حاوی پودر سفید رنگ رو به دست اشخاص مختلف میداد و پولش رو میگرفت خطاب به من گفت:
_قبلا ندیده بودمت تازه کاری؟
گفتم:
_مال این دور و اطراف نیستم...ولی چون شنیدم یه ساقی خیلی خوب تو این محله اومدم اینجا
_کی منو بهت معرفی کرد؟
_یه پسر لاغر بود ..اسمش رو نمیدونم
_برای مصرف شخصی میخوای؟
واقعا جواب دادن به این سوال ها واجب بود؟
_نه ..برای بابام میخوام
_چقدر میخوای؟
_۴۰۰ ۵۰۰ گرم
با شنیدن حرفم آبروهاش بالا پرید:
_ نَچایی دخی ...مصرف شخصی این همه میخواد؟
_فقط خودش تنها نیست
نیشخند زد:
_خوش بحال اون پدر که چنین دختر به فکری داره....دختر ما هم میشی؟
اخم کردم و جدی گفتم:
_جنس داری یا نه؟ نداری برم از یکی دیگه بگیرم
_لازم نیس بری جای دیگه...بهترینش رو فقط میتونی از من بگیری...پول نقد همراه هست؟
به یاد پولی که از پس اندازم برداشته بودم نا محصوص آهی کشیدم:
_اره
_خوبه...بزار کار اینا رو راه بندازم بریم یجا خلوت تر بهت بدم
حدود ۵ دقیقه بعد در حالی که تو قسمت تاریک ساختمون نیمه کاره بودیم بسته ای رو وزن کرد و بهم داد:
_این ۴۵۰ گرمه....میشه ۱۳۵۰ دلار
از تو کیفم تراول هارو بیرون آوردم و بعد از شمارش
۴.۲k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.