[۲روز از دعواشون میگذره]
[۲روز از دعواشون میگذره]
_....(زنگ میزنه)
+.....(جواب نمیده)
_اااه دوباره لوس بازیاش شروع شد جواب بده دیگه کارت دارم
(دوباره زنگ میزنه)
+....(دوباره جواب نمیده)
_(پیام میده امیر محمد جواب بده بخدا نمیخوام اذیتت کنم فقط میخام صداتو بشنوم
+....(جواب پیامم نمیده)
[یک ساعت گذشت]
آقایی ببخشید غلط کردم پشیمونم بهت فحش دادم آقا خودت میدونی من عصبانی میشم مامانمم نمیشناسم درکم کن دیگه قهر نکن دیگه عشقم به خدا طاقت ندارم نباشی
+....(دوباره جواب نمیده)
[نیم ساعت گذشت]
_ای بابا بیا حالا ۳ ساعت ناز بکش(دوباره زنگ میزنه)
+....(بازم جواب نمیده)
_(پیام میده)اه امیر محمد بسه دیگه باشه من مجازات شدم به خداا اگه ایندفه جواب ندی پا میشم میام دم خونتون التماس میکنم
[۲ساعت گذشت]
_اوکی حله من دارم میام دم خونتون خودت خواستی
[راه میوفته میره سمت خونشون ساعت ۴ونیم بعدازظهره تو راه استرس داشت که نکنه تو این دو روز که نبوده اتفاقی واسش افتاده...
رسید سر کوچشون که دید یه حجله زدن...
بی توجه از کنارش رد شد
یه حجله هم تو کوچشون بود تعجب کرد ک چهار روز پیش اینجا بود تازگیا کی مرده؟!
نزدیک خونشون که میشد به حجله هم نزدیک تر میشد
قلبش به تپش افتاد نکنه امیر من بلایی سرش اومده...)
رفت جلوتر رسید دم خونشون دید رو دیوار خونشون اعلامیس...
ترسید
چشماش تار شده بود نمیتونس رو اعلامیه رو بخونه...
چندبار پلکاشو زد بهم چشماشو درشت کرد...
دید نوشته(در گذشت امیر محمد.....)
پاهاش سست شد]
_نه این امکان نداره امیر من زندس اون چیزیش بشه منم میمیرم
[یه ماشین دم خونشون پشتش وایساد
نگاه کرد دید پدرومادرشن پدرش گریه میکرد مادرشم تا دوباره حجلشو دید بیهوش شد...
چندتا خانوم کمکش کردن بردنش تو خونه
میخواست بره از یه نفر بپرسه چیشده که ایشون فوت کرده ولی دلشو نداش
بالاخره بعداز این دست و اون دست کردن تصمیم گرف بره]
(که یکی زد رو شونه هاشو گفت)
شما این خانواده رو میشناختین؟!
_(یه مکث طولانی کرد)..........اره پسرشون عشقم بود
✖ای دادبیداد....امروز تشییع جنازش بود دیر اومدی
_اره خیلی دیر اومدم...
✖نمیخای بدونی چجوری مرد؟!
_مهم اینه دیگه نیسش.....چجوریشو بیخی
✖......(یه مکث طولانی کرد)
_...(سرشو پایین انداخت که بره)من برم
✖برو ولی خدا لعنت کنه اون کسیو که باعث شد پسر به این جوونی دست به خودکشی بزنه
_...(یهو برگشت نگاش کرد چشماش چارتا شد)چی؟؟؟؟خودشو کشت؟؟؟
✖...(با یه حالت تاسف سرشو تکون داد)اره بنده خدا .خدا به پدرو مادرش صبر بده
[هیچی نداشت که بگه راه افتاد تو خیابون اسمونم دلش گرفته بود با اسمون شروع کرد به گریه شبه بدی بود باورش نمیشد به خودش فحش میداد]
_خدا لعنتت کنه چرا ولش کردی که اینجوری بشه حالا امیرت رفت
کی دیگ غر بزنه واسم
با دسته کی دیگه آروم بشم
خدا لعنتت کنه
[با فحش دادن به خودشم دیگه آروم نمیشد فقط اونو میخواست
رفت سراغ عکساشون
رفت تو خاطراتش
صداش تو گوشش بود
دیگه کسی نبود آرومش کنه
فقط اون بود و یه موزیک غمگین
بایه سیگار
غرق تو خوطرات...]
✍یادمون باشه هیچوفت بی گدار وارد زندگیه کسی نشیم که بعدن ولش کنیم
اگه رفتی تو زندگیه کسی شدی همه کسش شدی همه چیزش شدی تنها عشقش
دیگه با کاراتو رفتارت اذیتش نکن...
یه وقت یه کارایی یه حرف اشتباه باعث میشه دیگه اون پیشت نباشه...
همیشه به فکر طرف مقابلتونم باشید
_....(زنگ میزنه)
+.....(جواب نمیده)
_اااه دوباره لوس بازیاش شروع شد جواب بده دیگه کارت دارم
(دوباره زنگ میزنه)
+....(دوباره جواب نمیده)
_(پیام میده امیر محمد جواب بده بخدا نمیخوام اذیتت کنم فقط میخام صداتو بشنوم
+....(جواب پیامم نمیده)
[یک ساعت گذشت]
آقایی ببخشید غلط کردم پشیمونم بهت فحش دادم آقا خودت میدونی من عصبانی میشم مامانمم نمیشناسم درکم کن دیگه قهر نکن دیگه عشقم به خدا طاقت ندارم نباشی
+....(دوباره جواب نمیده)
[نیم ساعت گذشت]
_ای بابا بیا حالا ۳ ساعت ناز بکش(دوباره زنگ میزنه)
+....(بازم جواب نمیده)
_(پیام میده)اه امیر محمد بسه دیگه باشه من مجازات شدم به خداا اگه ایندفه جواب ندی پا میشم میام دم خونتون التماس میکنم
[۲ساعت گذشت]
_اوکی حله من دارم میام دم خونتون خودت خواستی
[راه میوفته میره سمت خونشون ساعت ۴ونیم بعدازظهره تو راه استرس داشت که نکنه تو این دو روز که نبوده اتفاقی واسش افتاده...
رسید سر کوچشون که دید یه حجله زدن...
بی توجه از کنارش رد شد
یه حجله هم تو کوچشون بود تعجب کرد ک چهار روز پیش اینجا بود تازگیا کی مرده؟!
نزدیک خونشون که میشد به حجله هم نزدیک تر میشد
قلبش به تپش افتاد نکنه امیر من بلایی سرش اومده...)
رفت جلوتر رسید دم خونشون دید رو دیوار خونشون اعلامیس...
ترسید
چشماش تار شده بود نمیتونس رو اعلامیه رو بخونه...
چندبار پلکاشو زد بهم چشماشو درشت کرد...
دید نوشته(در گذشت امیر محمد.....)
پاهاش سست شد]
_نه این امکان نداره امیر من زندس اون چیزیش بشه منم میمیرم
[یه ماشین دم خونشون پشتش وایساد
نگاه کرد دید پدرومادرشن پدرش گریه میکرد مادرشم تا دوباره حجلشو دید بیهوش شد...
چندتا خانوم کمکش کردن بردنش تو خونه
میخواست بره از یه نفر بپرسه چیشده که ایشون فوت کرده ولی دلشو نداش
بالاخره بعداز این دست و اون دست کردن تصمیم گرف بره]
(که یکی زد رو شونه هاشو گفت)
شما این خانواده رو میشناختین؟!
_(یه مکث طولانی کرد)..........اره پسرشون عشقم بود
✖ای دادبیداد....امروز تشییع جنازش بود دیر اومدی
_اره خیلی دیر اومدم...
✖نمیخای بدونی چجوری مرد؟!
_مهم اینه دیگه نیسش.....چجوریشو بیخی
✖......(یه مکث طولانی کرد)
_...(سرشو پایین انداخت که بره)من برم
✖برو ولی خدا لعنت کنه اون کسیو که باعث شد پسر به این جوونی دست به خودکشی بزنه
_...(یهو برگشت نگاش کرد چشماش چارتا شد)چی؟؟؟؟خودشو کشت؟؟؟
✖...(با یه حالت تاسف سرشو تکون داد)اره بنده خدا .خدا به پدرو مادرش صبر بده
[هیچی نداشت که بگه راه افتاد تو خیابون اسمونم دلش گرفته بود با اسمون شروع کرد به گریه شبه بدی بود باورش نمیشد به خودش فحش میداد]
_خدا لعنتت کنه چرا ولش کردی که اینجوری بشه حالا امیرت رفت
کی دیگ غر بزنه واسم
با دسته کی دیگه آروم بشم
خدا لعنتت کنه
[با فحش دادن به خودشم دیگه آروم نمیشد فقط اونو میخواست
رفت سراغ عکساشون
رفت تو خاطراتش
صداش تو گوشش بود
دیگه کسی نبود آرومش کنه
فقط اون بود و یه موزیک غمگین
بایه سیگار
غرق تو خوطرات...]
✍یادمون باشه هیچوفت بی گدار وارد زندگیه کسی نشیم که بعدن ولش کنیم
اگه رفتی تو زندگیه کسی شدی همه کسش شدی همه چیزش شدی تنها عشقش
دیگه با کاراتو رفتارت اذیتش نکن...
یه وقت یه کارایی یه حرف اشتباه باعث میشه دیگه اون پیشت نباشه...
همیشه به فکر طرف مقابلتونم باشید
۱۱.۰k
۲۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.