قهرمان معروف من پارت ۴ °♡°
وانیل : یهو اون پسره قهرمانه پیداش شد خواست هان سو رو نجات بده که جلوش رو گرفتم و از هتل خارجش کردم و براش ماجرا رو گفتم ...
کوک : ولی تو همون دختری که اون بچه رو نجات داد چرا میزاری اونو بزنن .
وانیل : گفتم ک خیااااااننننتتتت
کوک : برو اونور بچه ...
وانیل : هی جلوش رو میگرفتم که یهو من سُر خوردم و داشتم میفتادم واسه همین یقه ی لباس اون پسره رو گرفتم ک افتادم و اونم افتاد روم .
چند دقیقه ای بهم خیره بودیم ک با صدای بلندی به خودمون اومدیم وارد شدیم ک دیدم هان سو عین روانیا شده موهاش بهم ریخته رو صورتش چشماش مثل کاسه ی خون و ناخون به اندازه ی بیل درآورده میشه گف مثل گرگ شده بود به طرف من حمله کرد ولی اون پسره جلوش رو گرف و گف :
کوک : زودباش برو .
وانیل : ماریا دستشو گرف و میکشید بیرون وقتی خارج شدیم همش فکرم جایه اون پسره بود نتونستم تحمل کنم دستمو از دست ماریا کشیدم و دوباره وارد هتل شدم دیدم اون مرتیکه هان سو میخواد ماسک اون پسره رو برداره دويدم و با ظرف شکستنی زدم تو سرش و ماسک صورتش که داشت میوفتاد رو درست کردم بعدم با شیشه های شکستنی افتادم دنبال هان سو ... هان سو فرار میکرد ک دیگه نتونستم بگیرمش چون اون پسره نگهم داشته بود .
وانیل : پدسگگگگ بیا اینجاااااا خیانتکار هویجججج
کوک : باشه غلط کرد تو به بزرگی خودت ببخش انقد وول نخور یه لحظه وایسا اروم بگیر .
وانیل : وایی باشه ببینم تو خوبی؟
کوک : آره ولی چرا اومدی نجاتم دادی ؟
وانیل: پس توقع داشتی چیکار کنم ؟
کوک : بگذریم من باید برم .
وانیل : کوک رف منم برگشتم خونه .
ادامه دارد ...
کوک : ولی تو همون دختری که اون بچه رو نجات داد چرا میزاری اونو بزنن .
وانیل : گفتم ک خیااااااننننتتتت
کوک : برو اونور بچه ...
وانیل : هی جلوش رو میگرفتم که یهو من سُر خوردم و داشتم میفتادم واسه همین یقه ی لباس اون پسره رو گرفتم ک افتادم و اونم افتاد روم .
چند دقیقه ای بهم خیره بودیم ک با صدای بلندی به خودمون اومدیم وارد شدیم ک دیدم هان سو عین روانیا شده موهاش بهم ریخته رو صورتش چشماش مثل کاسه ی خون و ناخون به اندازه ی بیل درآورده میشه گف مثل گرگ شده بود به طرف من حمله کرد ولی اون پسره جلوش رو گرف و گف :
کوک : زودباش برو .
وانیل : ماریا دستشو گرف و میکشید بیرون وقتی خارج شدیم همش فکرم جایه اون پسره بود نتونستم تحمل کنم دستمو از دست ماریا کشیدم و دوباره وارد هتل شدم دیدم اون مرتیکه هان سو میخواد ماسک اون پسره رو برداره دويدم و با ظرف شکستنی زدم تو سرش و ماسک صورتش که داشت میوفتاد رو درست کردم بعدم با شیشه های شکستنی افتادم دنبال هان سو ... هان سو فرار میکرد ک دیگه نتونستم بگیرمش چون اون پسره نگهم داشته بود .
وانیل : پدسگگگگ بیا اینجاااااا خیانتکار هویجججج
کوک : باشه غلط کرد تو به بزرگی خودت ببخش انقد وول نخور یه لحظه وایسا اروم بگیر .
وانیل : وایی باشه ببینم تو خوبی؟
کوک : آره ولی چرا اومدی نجاتم دادی ؟
وانیل: پس توقع داشتی چیکار کنم ؟
کوک : بگذریم من باید برم .
وانیل : کوک رف منم برگشتم خونه .
ادامه دارد ...
۴.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.