فیک مافیای من پارت ۴
فردا صبح :
ویو جونگ کوک
از خوابم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و اماده شدم برم. رفتم طبقه پایین مثل همیشه اول یه شیر موز خوردم چون امروز خیلی کار دارم نمیتوم درست صبحونه بخورم پس راه افتادم به سمت محل قرارمون با بچها. بعد از ۱۰ مین رسیدم اونجا. از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتشون.
جین: خب جونگ کوک هم اومد پس بریم سر اصل موضوع. امروز باید بریم سه تا مکان چون نمیتونیم ههمون به همشون برسیم پس من و جونگ کوک برای قرار با یک شرکت میرم. تهیونگ و نامجون و شوگا برای دریافت محموله های چین و جیمین و جیهوپ میرن بازدید و افتتاحیه جدید ترین شرکت تولید وسایل محافظتی کشور. همه فهمیدین؟
همه: بله
جین : راه بیافتیم. جونگ کوک تو با من با یه ماشین میریم.
جونگ کوک: باشه بریم
سوار ماشین هامون شدیم و راه افتادیم سمت جایی که باید میرفتیم.
۱۵ مین بعد منو جین رسیدیم به اون شرکتی که باهاش قرار داشتیم.
صبح :
ویو ات
از خواب بیدارم شدم کارامو انجام دادم صبحانه خوردم و راه افتادم سمت شرکت. وقتی رسیدم شرکت رفتم سمت اتاقم و درو باز کردم که دیدم پدرم نشسته توی اتاق. وارد اتاق شدم و درو بستم و رفتم سمت میزم.
ات: کاری دارین؟
پ.ات: امروز یک قرار با دوتا از مافیا ها دارم و تو هم به عنوان رییس شرکت باید بیای.
صبر کن با مافیا ها؟ اون پسری که بغلم بود هم مافیا بود پس ممکنه اون هم بیاد ایول
ات: باشه میام
پ.ات: اولین باره بدون چون و چرا قبول میکنی
ات: خب من رییس شرکتم باید باشم
پ.ات: ساعت ۱۰:۳۰ دیر نکنی
ات: چشم
و پدرم از اتاق رفت ایول شانس بهم رو کرده. اینقدر خوشحال بود که با سرعت تموم کارام رو تموم کردم. ساعت ۱۰ بود خب نیم ساعت دیگه میان. رفتم کیفم رو برداشتم از توی کمد داخل اتاقم یک عطر برداشتم زدم به خودم که خوش بو باشم یک ادامس هم خوردم تا دهنم بو نده و رفتم سمت سالن قرار
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک فراموش نشه 💛
ویو جونگ کوک
از خوابم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و اماده شدم برم. رفتم طبقه پایین مثل همیشه اول یه شیر موز خوردم چون امروز خیلی کار دارم نمیتوم درست صبحونه بخورم پس راه افتادم به سمت محل قرارمون با بچها. بعد از ۱۰ مین رسیدم اونجا. از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتشون.
جین: خب جونگ کوک هم اومد پس بریم سر اصل موضوع. امروز باید بریم سه تا مکان چون نمیتونیم ههمون به همشون برسیم پس من و جونگ کوک برای قرار با یک شرکت میرم. تهیونگ و نامجون و شوگا برای دریافت محموله های چین و جیمین و جیهوپ میرن بازدید و افتتاحیه جدید ترین شرکت تولید وسایل محافظتی کشور. همه فهمیدین؟
همه: بله
جین : راه بیافتیم. جونگ کوک تو با من با یه ماشین میریم.
جونگ کوک: باشه بریم
سوار ماشین هامون شدیم و راه افتادیم سمت جایی که باید میرفتیم.
۱۵ مین بعد منو جین رسیدیم به اون شرکتی که باهاش قرار داشتیم.
صبح :
ویو ات
از خواب بیدارم شدم کارامو انجام دادم صبحانه خوردم و راه افتادم سمت شرکت. وقتی رسیدم شرکت رفتم سمت اتاقم و درو باز کردم که دیدم پدرم نشسته توی اتاق. وارد اتاق شدم و درو بستم و رفتم سمت میزم.
ات: کاری دارین؟
پ.ات: امروز یک قرار با دوتا از مافیا ها دارم و تو هم به عنوان رییس شرکت باید بیای.
صبر کن با مافیا ها؟ اون پسری که بغلم بود هم مافیا بود پس ممکنه اون هم بیاد ایول
ات: باشه میام
پ.ات: اولین باره بدون چون و چرا قبول میکنی
ات: خب من رییس شرکتم باید باشم
پ.ات: ساعت ۱۰:۳۰ دیر نکنی
ات: چشم
و پدرم از اتاق رفت ایول شانس بهم رو کرده. اینقدر خوشحال بود که با سرعت تموم کارام رو تموم کردم. ساعت ۱۰ بود خب نیم ساعت دیگه میان. رفتم کیفم رو برداشتم از توی کمد داخل اتاقم یک عطر برداشتم زدم به خودم که خوش بو باشم یک ادامس هم خوردم تا دهنم بو نده و رفتم سمت سالن قرار
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک فراموش نشه 💛
۳.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.