"my crazy love" p:56

ویو لیسا دو سال بعد
توی... این چند سال اتفاق های.. زیادی افتاد منو کوک ....صاحب یک دختر شدیم فیلیکس ..و آرا ازدواج ...کردن هان و جیسان هم صاحب یک پسر ..شدن .
ماریا :بابا (لحن بچه گونه)
کوک:جونم بابا چی میخوای
ماریا :بابا میشه بیای باهم بازی کنیم
کوک:عزیزم برو با مامانت بازی کن
ماریا:آخه بابا جونم مامانم گفت بیام با تو.. با شما بازی کنم (لحن بچگونه)
کوک:این مامانت لجبازی البته به اون رفتی دیگه
ماریا : اما مامان گفته بود که به تو رفتم
کوک:نه تو به مامانت رفتی
لیسا:عزیزم بابات داره دروغ میگه به خودش رفتی ولی گردن نمیگیره (می‌ره سمتشون ) چاگیا آماده آی الانا باید بریما
کوک:امادم بیب بریم تا دیرمون نشده
ماریا :مامان اونجا سونگمین هم هست (بچه جیسان)
لیسا:آره هست عزیزم مامان بزرگ ها و بابا بزرگات هم هستن
ماریا :اخ جونننن
+_:خنده
کوک:تو برو تو ماشین بشین تا ما بیایم
ماریا :باشه لفتم
لیسا:بریم دیگه کوک
کوک:صبر کن اول بزار از زن خوشگلم لذت ببرم بعد
+خنده
_بوسم کن ببینم
+باشه باشه (بوسیدن لب هاش)
_اخیشش من چه خوبی کردم که خدا تو و اون کوچولو رو بهم داد مرسی که وارد زندگیم شدی
+همچنین چاگیا بیا بریم تا بابام باز دعوامون نکرده 😅
_بریم (خنده)


















بعضی وقتا تغییرات برای زندگی خوبه چون ممکنه زندگیتو از این رو به اون رو کنه و اگه هدفی دارید سعی کنید بهش برسید این کوک که هر جوری شد لیسا رو مال خودش کرد
.END.