رمان عشق مثلث پارت ۲۰
خیله خوب ساعت نصفه شبه بخواب فردا وسایلتو جمع و جورمیکنی
+اوکی شب بخیر اوپا
×شب بخیر...
فردا صبح
#سوجین
بیدار شدم اتاقم خیلی قشنگ بود اومدم بیرون دیدم جونگ کوک از من زودتر پاشده و صبحونه آماده میکنه از پشت بقلش کردم
+صبح بخیر اوپا
×بیدار شدی صبحونه آماده کردم دستو صورتتو بشور بیا بخوریم
+اوکی
وقتی دستو و صورتمو شستم باهم سر سفره نشستیم
×سوجین
+هوم
×یه چیزی بهت میگم واقعیت رو میگی
+باش بگو ببینم چیشده
×تو فراموششون کردی؟
+وایی خدا چرا انقدر بهشون گیر میدی
×ببین من واقعیت رو میخوام بدونم میدونم که توهم دوسشون داری یادته بهت قول داده بودم که یکیشون رو انتخاب کنی
+اوهوم یادمه
×خوبه
+نمیتونم انتخابشون کنم برام سخته
×پس بیشتر باهاشون قرار بزار
+وایی هیونگ کم مونده دیر میکنم باید زود آماده بشم
×باش چرا هول میکنی آماده شو
سوجین زود آماده شد و رفت سمت در تا درو باز کرد جیمین دید
باخنده +تو اینجا چیکار میکنی
_اومدم باهم بریم
+باش زود بریم که دیر نکنیم
_اوهوم بیا
تو ماشین بودن یه آهنگ ملایم پلی شد
_من این آهنگو خیلی دوس دارم
+اوهوم خوبه....
_رسیدیم
+ممنون
رفتین تو هنوز مین سو نیومده بود
@سلام
+سلام
@ام چجور بهت بگم یه دختر بچه هستش که افسردگی داره خیلی هم استرس داره اصلا باهامون حرف نمیزنه تو میتونی کاریش کنی؟
+عام باشه الان کجاست
@اوناها تو اون اتاق
+ممنون من لباسمو میپوشم میرم پیشش
@باش
بعد اینکه لباسشو عوض کرد در زد و وارد اتاق شد
+سلام (خیلی اروم)
...
+نمیخوای چیزی بگی؟
*...
+اوهوم که اینطور..پس من شروع میکنم
*...
+اسمت چیه
*...
+نمیخوای چیزی بگی؟
*...
+پس من از پروندت نگاه میکنم
سوجین رفت بیرون و بعد چند دیقه با پرونده اومد
+خوب اسمت جولیا هست...پنج سالته...
خوب حالا چرا باهامون حرف نمیزنی؟
*...
+حداقل بامن حرف بزن...نمیخوای حالت خوب بشه
جولیا سرشو بالا پایین برد (به معنی ارع)
+باش عصر باهم میریم بیرون اوکی؟
بازم سرشو تکون داد
+الان استراحت کن
سوجین رفت بیرون پدر مادر جولیا رو دید رفت طرفشون
+احتمالا شما پدر مادر جولیا هستین درسته؟
(علامت پدر جولیا¤)(علامت مادر جولیا♧)
¤بلع نمیدونم چش شده
+اشکال نداره به موقع حالش خوب میشه
♧ممنون
+خوب اگه اجازه بدین عصر با جولیا بریم بیرون
¤بله بله چرا که نع
+شما میتونین برین دخترتون اینجا جاش امنه
☆واقعا ممنونم
+خواهش میکنم وظیفمونه
¤خداحافظ
+خدافظ
از زبون سوجین
پدر مادر جولیا رفت منم داشتم میرفتم به مریضای دیگه سر بزنم که تهیونگ اومد پیشم
@چطور شد تونستی کاریش کنی؟(در حالی که راه میرفتن حرف میزدن)
+ارع امرو عصر میبرمش بیرون
@اها باش پس م
_سلام چجبر چیزی شده که من نمیدونم
+سلام ارع یه دختر به اسم جولیا یه افسرده گی داره منم امروز میبرمش بیرون تا حالش کمی بهتر بشه
_اوهوم ماشین داری؟
+عاه نه دست مین سو هستش
تهیونگ و جیمین باهم :پس میبرمت
+نه خودم میرم
_عااا اینطوری نمیشه میبرمت
@چرا زور میگی سوجین خودت دوس داری با کی بری؟
+اوکی شب بخیر اوپا
×شب بخیر...
فردا صبح
#سوجین
بیدار شدم اتاقم خیلی قشنگ بود اومدم بیرون دیدم جونگ کوک از من زودتر پاشده و صبحونه آماده میکنه از پشت بقلش کردم
+صبح بخیر اوپا
×بیدار شدی صبحونه آماده کردم دستو صورتتو بشور بیا بخوریم
+اوکی
وقتی دستو و صورتمو شستم باهم سر سفره نشستیم
×سوجین
+هوم
×یه چیزی بهت میگم واقعیت رو میگی
+باش بگو ببینم چیشده
×تو فراموششون کردی؟
+وایی خدا چرا انقدر بهشون گیر میدی
×ببین من واقعیت رو میخوام بدونم میدونم که توهم دوسشون داری یادته بهت قول داده بودم که یکیشون رو انتخاب کنی
+اوهوم یادمه
×خوبه
+نمیتونم انتخابشون کنم برام سخته
×پس بیشتر باهاشون قرار بزار
+وایی هیونگ کم مونده دیر میکنم باید زود آماده بشم
×باش چرا هول میکنی آماده شو
سوجین زود آماده شد و رفت سمت در تا درو باز کرد جیمین دید
باخنده +تو اینجا چیکار میکنی
_اومدم باهم بریم
+باش زود بریم که دیر نکنیم
_اوهوم بیا
تو ماشین بودن یه آهنگ ملایم پلی شد
_من این آهنگو خیلی دوس دارم
+اوهوم خوبه....
_رسیدیم
+ممنون
رفتین تو هنوز مین سو نیومده بود
@سلام
+سلام
@ام چجور بهت بگم یه دختر بچه هستش که افسردگی داره خیلی هم استرس داره اصلا باهامون حرف نمیزنه تو میتونی کاریش کنی؟
+عام باشه الان کجاست
@اوناها تو اون اتاق
+ممنون من لباسمو میپوشم میرم پیشش
@باش
بعد اینکه لباسشو عوض کرد در زد و وارد اتاق شد
+سلام (خیلی اروم)
...
+نمیخوای چیزی بگی؟
*...
+اوهوم که اینطور..پس من شروع میکنم
*...
+اسمت چیه
*...
+نمیخوای چیزی بگی؟
*...
+پس من از پروندت نگاه میکنم
سوجین رفت بیرون و بعد چند دیقه با پرونده اومد
+خوب اسمت جولیا هست...پنج سالته...
خوب حالا چرا باهامون حرف نمیزنی؟
*...
+حداقل بامن حرف بزن...نمیخوای حالت خوب بشه
جولیا سرشو بالا پایین برد (به معنی ارع)
+باش عصر باهم میریم بیرون اوکی؟
بازم سرشو تکون داد
+الان استراحت کن
سوجین رفت بیرون پدر مادر جولیا رو دید رفت طرفشون
+احتمالا شما پدر مادر جولیا هستین درسته؟
(علامت پدر جولیا¤)(علامت مادر جولیا♧)
¤بلع نمیدونم چش شده
+اشکال نداره به موقع حالش خوب میشه
♧ممنون
+خوب اگه اجازه بدین عصر با جولیا بریم بیرون
¤بله بله چرا که نع
+شما میتونین برین دخترتون اینجا جاش امنه
☆واقعا ممنونم
+خواهش میکنم وظیفمونه
¤خداحافظ
+خدافظ
از زبون سوجین
پدر مادر جولیا رفت منم داشتم میرفتم به مریضای دیگه سر بزنم که تهیونگ اومد پیشم
@چطور شد تونستی کاریش کنی؟(در حالی که راه میرفتن حرف میزدن)
+ارع امرو عصر میبرمش بیرون
@اها باش پس م
_سلام چجبر چیزی شده که من نمیدونم
+سلام ارع یه دختر به اسم جولیا یه افسرده گی داره منم امروز میبرمش بیرون تا حالش کمی بهتر بشه
_اوهوم ماشین داری؟
+عاه نه دست مین سو هستش
تهیونگ و جیمین باهم :پس میبرمت
+نه خودم میرم
_عااا اینطوری نمیشه میبرمت
@چرا زور میگی سوجین خودت دوس داری با کی بری؟
۷.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۰