part15
#part15
حامی - در و بستم و وارد خونه شدم
نشستم روی کاناپه
تموم خاطراتم داشتن توذهنم مرور میشدن
غزل آخه من برات چی کم گذاشتم
که اینجوری کردی
نمیدونی چجوری خودم جمع وجور کردم تاپناه یه لحظه احساس نکنه
مهم نیست
الان چطور بهش اجازه بدم که بیاد خراب کنه زندگیم و
دوباره انکار برگشته بودم 11سال پیش
وقتی غزل رفت
فقط هعی ازخودم میپرسیدم چرا برای چی
مگه من چیکارش کردم؟
یکاری باهام کرده میگم کاش هیچوقت نمیدیدمش
چطور دلش اومدمن هیچ اون یه مادر بود
.
.
.
حامی-این مدت اونقد درگیر افکارم بودم نفهمیدم
چطوری گذشت
رسیدم دم مدرسه
و منتظر پناه موندم
پناه-سلاممم
حامی-سلامم
دخترمن چطوره
پناه-خوبم
حامی-مدرسه چطور بود
پناه-مدرسه بود دیگه
راستی بابا فردا جلسه هست باید بیایی
حامی-خیلی خوب حتما معلمات قرار کلی گلگی
کنن نه؟
پناه-بابااا
اذیت نکن
حامی-میگم محیا که نبود امروز
بریم یه پیتزا بزنیم تورگ
پناه-اولاخاله محیا
دوما من برگر می خورما
حامی-چشم
پناه-اول رفتیم خونه
لباس هام و عوض کردم بد رفتیم
رستوران
بابا امروز یکم یجوری بود
یکم توهم بود
بابا
حامی-جونم
پناه-چیزی شده
حامی-نه چطور
پناه-یکم انگارحالت خوب نیست
حامی-ن چیزی نشده دورت بگردم
پناه-بابا تواحساس تنهایی میکنی
حامی-واپناه این چه سوالیه براچی اخه
پناه-چون مامان نیست میگم
حامی-نه خوب تورو دارم عمه هست مامان لیلا بابا حمید
عمو کیوان دوستام
بعدشم مگه آدم وقتی
دختری مثل توداره احساس تنهایی میکنه
پناه-معلومه که نه
حامی-حالا نکنه کیس مناسبی پیداکردی برام
پناه-یه خانمی هست اسمش رویاست
معلم ورزشمونه
حامی-حالاخوشگلم هست
پناه-شبیخ میمونه
باباخیلی پرویی
حامی-نچ نچ آدم با باباش اینجوری حرف میزنه؟
پناه-همینی که هست
..................................
#mylost#حامیم
حامی - در و بستم و وارد خونه شدم
نشستم روی کاناپه
تموم خاطراتم داشتن توذهنم مرور میشدن
غزل آخه من برات چی کم گذاشتم
که اینجوری کردی
نمیدونی چجوری خودم جمع وجور کردم تاپناه یه لحظه احساس نکنه
مهم نیست
الان چطور بهش اجازه بدم که بیاد خراب کنه زندگیم و
دوباره انکار برگشته بودم 11سال پیش
وقتی غزل رفت
فقط هعی ازخودم میپرسیدم چرا برای چی
مگه من چیکارش کردم؟
یکاری باهام کرده میگم کاش هیچوقت نمیدیدمش
چطور دلش اومدمن هیچ اون یه مادر بود
.
.
.
حامی-این مدت اونقد درگیر افکارم بودم نفهمیدم
چطوری گذشت
رسیدم دم مدرسه
و منتظر پناه موندم
پناه-سلاممم
حامی-سلامم
دخترمن چطوره
پناه-خوبم
حامی-مدرسه چطور بود
پناه-مدرسه بود دیگه
راستی بابا فردا جلسه هست باید بیایی
حامی-خیلی خوب حتما معلمات قرار کلی گلگی
کنن نه؟
پناه-بابااا
اذیت نکن
حامی-میگم محیا که نبود امروز
بریم یه پیتزا بزنیم تورگ
پناه-اولاخاله محیا
دوما من برگر می خورما
حامی-چشم
پناه-اول رفتیم خونه
لباس هام و عوض کردم بد رفتیم
رستوران
بابا امروز یکم یجوری بود
یکم توهم بود
بابا
حامی-جونم
پناه-چیزی شده
حامی-نه چطور
پناه-یکم انگارحالت خوب نیست
حامی-ن چیزی نشده دورت بگردم
پناه-بابا تواحساس تنهایی میکنی
حامی-واپناه این چه سوالیه براچی اخه
پناه-چون مامان نیست میگم
حامی-نه خوب تورو دارم عمه هست مامان لیلا بابا حمید
عمو کیوان دوستام
بعدشم مگه آدم وقتی
دختری مثل توداره احساس تنهایی میکنه
پناه-معلومه که نه
حامی-حالا نکنه کیس مناسبی پیداکردی برام
پناه-یه خانمی هست اسمش رویاست
معلم ورزشمونه
حامی-حالاخوشگلم هست
پناه-شبیخ میمونه
باباخیلی پرویی
حامی-نچ نچ آدم با باباش اینجوری حرف میزنه؟
پناه-همینی که هست
..................................
#mylost#حامیم
۱.۹k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.