part . 25
لورین دختر بیچاره رو به بیمارستان رسونده بود
و الان نزدیک نیم ساعت بود که پشت در های اتاق سونوگرافی منتظر خبر بود
بلاخره دکتر از اتاق بیرون اومد و یک راست به سمتش اومد
دکتر : خب حال بچه ی ایشون نسبتا خوبه ولی یکم فشار و استرس بیشتر اگه وجود داشت بچه سقط میشد
لورین سری از رو تاسف تکون داد و گفت
لورین : حالا حالش خوبه ؟
دکتر لبهند ملیحی زد و گفت
دکتر : بله حالشون نسبتا خوبه ولی نیاز به مکمل های تقویتی و استراحت دارن
لورین سری تکون داد و از دکتر تشکر کرد
بعد از رفتن دکتر
لورین هم به سمت درهای خروج بیمارستان حرکت کرد ولی قبل از رفتنش به پذیرش رفت و پول رو پرداخت کرد
قبل از اینکه کامل از بیمارستان خارج بشه تصمیم گرفت سری به اون دختر بزنه
پس قبل از خارج شدن از بیمارستان دوباره به سمت اتاق دختر حرکت کرد ولی قبل از باز کردن در با شنیدن صدایی شوکه سر جاش ایستاد
اون...اون صدای جئون بود ؟
با عجله لای در رو باز کرد و با دیدن جئون که با همون اخم همیشگی و سردی خاصی تو رفتارش درحال صحبت با دختره
بعد نگاهیبه دختر کرد که با دیدن لب های خندونش متعجب شد
یعنی رابطه ای بین اون دونفر بود ؟
کمی جابه جا شد و با سختی تونست اسم دختر رو که بالا ی تخت روی تخته ای نوشته شده بود رو ببینه
جئون سولی ؟؟؟؟
با عجله در رو بست و از بیمارستان بیرون زد
یعنی اون جئون سرد و مغرور خواهر داشته ؟ و اون دختر کم سن و سال که از قضا باردار هم بود خواهر جئون بوده ؟؟؟
سرش رو به اطراف تکون داد تا این افکار مزخرف از ذهنش خارج بشه
بلاخره بعد از یکم پیاده روی و هیجان و ادرنالین به خونه ی داییش رسید.....
و الان نزدیک نیم ساعت بود که پشت در های اتاق سونوگرافی منتظر خبر بود
بلاخره دکتر از اتاق بیرون اومد و یک راست به سمتش اومد
دکتر : خب حال بچه ی ایشون نسبتا خوبه ولی یکم فشار و استرس بیشتر اگه وجود داشت بچه سقط میشد
لورین سری از رو تاسف تکون داد و گفت
لورین : حالا حالش خوبه ؟
دکتر لبهند ملیحی زد و گفت
دکتر : بله حالشون نسبتا خوبه ولی نیاز به مکمل های تقویتی و استراحت دارن
لورین سری تکون داد و از دکتر تشکر کرد
بعد از رفتن دکتر
لورین هم به سمت درهای خروج بیمارستان حرکت کرد ولی قبل از رفتنش به پذیرش رفت و پول رو پرداخت کرد
قبل از اینکه کامل از بیمارستان خارج بشه تصمیم گرفت سری به اون دختر بزنه
پس قبل از خارج شدن از بیمارستان دوباره به سمت اتاق دختر حرکت کرد ولی قبل از باز کردن در با شنیدن صدایی شوکه سر جاش ایستاد
اون...اون صدای جئون بود ؟
با عجله لای در رو باز کرد و با دیدن جئون که با همون اخم همیشگی و سردی خاصی تو رفتارش درحال صحبت با دختره
بعد نگاهیبه دختر کرد که با دیدن لب های خندونش متعجب شد
یعنی رابطه ای بین اون دونفر بود ؟
کمی جابه جا شد و با سختی تونست اسم دختر رو که بالا ی تخت روی تخته ای نوشته شده بود رو ببینه
جئون سولی ؟؟؟؟
با عجله در رو بست و از بیمارستان بیرون زد
یعنی اون جئون سرد و مغرور خواهر داشته ؟ و اون دختر کم سن و سال که از قضا باردار هم بود خواهر جئون بوده ؟؟؟
سرش رو به اطراف تکون داد تا این افکار مزخرف از ذهنش خارج بشه
بلاخره بعد از یکم پیاده روی و هیجان و ادرنالین به خونه ی داییش رسید.....
۷.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.