سناریو از هوسوک
سناریو از هوسوک
حالت خیلی بد بود و سرما خورده بودی
خیلی بی حال بودی پس پتو رو دور خودت پیچیدی و افتادی رو تخت اروم اروم چشات گرم شد و خوابت برد
با صدای های نسبتا بلندی که بیرون از اتاق بود از خواب بیدار بودی
اولش یکم ترسیدی و با احتیاط از پله های اتاق پایین رفتی
صدا از طرف آشپزخونه بود.......
اروم جلو رفتی که دیدی هوپی در حال حرف زدن با پیازه
+ ببین پیاز عزیز من میخوام برای بیبیم سوپ درست کنم اصلا حالش خوب نیست
بخاطر این کیوت بودنش پروانه های دلت به پرواز اومدن
از پشت رفتی دستات رو دور کمرش حلقه کردی
+سلام هانی بیدار شدی، تب نداری که؟!
_نه خوبم، کی اومدی
+خیلی وقته، دلم نیومد بیدارت کنم
میخواست ببوسدت که پسش زدی
_نکن دوس ندارم تو هم مریض بشی
+من بدون تو میمیرم
اروم لباش رو اورد جلو لبات رو بوسید
نظر بدین✌️
خوب بود بازم بنویسم؟💔✌️
میدونم خیلی افتضاح شد💔😭
حالت خیلی بد بود و سرما خورده بودی
خیلی بی حال بودی پس پتو رو دور خودت پیچیدی و افتادی رو تخت اروم اروم چشات گرم شد و خوابت برد
با صدای های نسبتا بلندی که بیرون از اتاق بود از خواب بیدار بودی
اولش یکم ترسیدی و با احتیاط از پله های اتاق پایین رفتی
صدا از طرف آشپزخونه بود.......
اروم جلو رفتی که دیدی هوپی در حال حرف زدن با پیازه
+ ببین پیاز عزیز من میخوام برای بیبیم سوپ درست کنم اصلا حالش خوب نیست
بخاطر این کیوت بودنش پروانه های دلت به پرواز اومدن
از پشت رفتی دستات رو دور کمرش حلقه کردی
+سلام هانی بیدار شدی، تب نداری که؟!
_نه خوبم، کی اومدی
+خیلی وقته، دلم نیومد بیدارت کنم
میخواست ببوسدت که پسش زدی
_نکن دوس ندارم تو هم مریض بشی
+من بدون تو میمیرم
اروم لباش رو اورد جلو لبات رو بوسید
نظر بدین✌️
خوب بود بازم بنویسم؟💔✌️
میدونم خیلی افتضاح شد💔😭
۲۳.۲k
۰۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.